کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
درز و دوز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
ام درز
لغتنامه دهخدا
ام درز. [ اُم ْ م ِ ؟ ] (ع اِ مرکب ) اِست . (المرصع).
-
جستوجو در متن
-
خراز
لغتنامه دهخدا
خراز. [ خ َرْ را ] (ع ص ) دوزنده ٔ درز موزه و جزآن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) : ای خردمند نارسیده بدان گرگ درنده کی بود خراز. سنائی .برای آنکه خرازان گه خرزکنند از سبلت روباه درزن . خاقانی .|| مشک دوز. (از منتهی الارب ). || در تداول فارسی ...
-
خاله
لغتنامه دهخدا
خاله . [ ل َ / ل ِ ] (ع اِ) خواهر مادر. (ترجمان علامه ٔ جرجانی ) (مهذب الاسماء) (اشتینکاس ). کاکی . (ناظم الاطباء) (فرهنگ شعوری ج 1 ص 379). دایزَه . مِرخا (در لهجه ٔ دیلمان ). ج ، خالات : نالش او را کشید مادر و فرزندشربت او را چشید عمه و خاله . ناصرخ...