کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
درزیان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
درزیان
لغتنامه دهخدا
درزیان . [ دَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بالک بخش مریوان شهرستان سنندج واقع در 11 هزارگزی جنوب دژ شاهپور و 3 هزارگزی خاور راه اتومبیل رو مریوان به رزاب ، با 300 تن سکنه . آب آن از چشمه و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
جستوجو در متن
-
درزی نامه
لغتنامه دهخدا
درزی نامه . [ دَ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) نامه ٔ درزیگران . کتاب درزیان .کتابی که داستانهای درزیان در بر دارد : در سمر میخواند درزی نامه ای گرد او جمع آمده هنگامه ای .مولوی .
-
دوکارد
لغتنامه دهخدا
دوکارد. [ دُ ] (اِ مرکب ) مقراض و جلمان . (ناظم الاطباء) (دهار). آلتی است به شکل ناخن برا یعنی مقراض که درزیان جامه بدان بُرند و به عربی آن را جلمان و هر فرد اورا جلم گویند. (انجمن آرا) (آنندراج ). ناخن پیرای . قطاع . مقراض . قیچی . مِجوَف . مِقَص ّ....
-
درزمان
لغتنامه دهخدا
درزمان . [ دَرَ ] (اِ) رشته و ریسمان تافته را گویند که در سوزن کشند. (برهان ) (از آنندراج ). ریسمانی باشد که در سوزن کشند. (مجمعالفرس سروری ). رشته و ریسمان تافته که در سوزن جهت خیاطی کشند. (ناظم الاطباء) : جهد کردن بیش از آن در حرب طاقتشان نبودبگسلد...
-
شمط
لغتنامه دهخدا
شمط. [ ش َ م َ ] (اِ) شمد. (یادداشت مؤلف ). نهالی منقش . (لغتنامه ٔ دیوان نظام قاری ) : به کتان و شمط برافرازیم علم از بام این کبود حصار. نظام قاری .خوشا آن شمطها و آن صاحبی هاکه آرند سوغات ما را صواحب . نظام قاری .قسم بداد به سی پاره ٔ درزیان شمطکه...
-
عزا
لغتنامه دهخدا
عزا. [ ع َ ] (ع اِ) ماتم . مصیبت . تعزیت . زاری . سوکواری . سوک . (ناظم الاطباء). صبر بر مصیبت و صبر کردن و در آن استقامت ورزیدن و شکایت کردن ، و در عرف حال مجازاً بمعنی ماتم پرسی . (غیاث اللغات ). و با لفظ گرفتن و افگندن بمعنی ماتم استعمال نمایند، و...
-
درزی
لغتنامه دهخدا
درزی . [ دَ ] (ص ، اِ) خیاط. (آنندراج ). کسی که خیاطی می کند و جامه می دوزد. (ناظم الاطباء). خیاط. (تاج العروس ). جامه دوز و آن فارسی است و عرب از فارسی گرفته است چه درزن در فارسی به معنی سوزن است .(یادداشت بخط مرحوم دهخدا). درزن گر. بیطَر. (یادداشت ...
-
تار و پود
لغتنامه دهخدا
تار و پود. [ رُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) تارهای طول و عرض جامه ، بهندی تانابانا گویند. (غیاث اللغات ). با لفظ رشتن و بستن و کاویدن مستعمل است . (آنندراج ). نخهای درازی و پهنای بافندگی . حامل و نابل : خلعتی کآن ز تار و پود وفاست درزیان ِ قَدَر ندوخته...
-
زیان
لغتنامه دهخدا
زیان . (اِ) نقصان . (برهان ) (فرهنگ رشیدی ) (انجمن آرا) (آنندراج ). نقصان و ضرر و خسارت و کمی . (از ناظم الاطباء). ضرر (مادی یا معنوی ). خسارت . مقابل سود و نفع. (فرهنگ فارسی معین ). پهلوی «زیان » ، اوستا «زیانی » ، «زیانا» (ضرر)، سانسکریت «جینه » (ظ...
-
کباب
لغتنامه دهخدا
کباب . [ ک َ ] (اِ) گوشت که به درازا ببرند برای بریان کردن و فارسیان بمعنی گوشت بریان به طریق معهود استعمال نمایند. (بهار عجم ) (آنندراج ). گوشت که به قطعات برند و گاه بکوبند و سپس بر آتش نهند تا بریان شود. گوشت قطعه قطعه کرده بروی آتش بریان کرده . گ...
-
زه
لغتنامه دهخدا
زه . [ زِه ْ ] (اِ) بمعنی پاداش نیکی است . (برهان ) (آنندراج ). پاداش و جزا و مکافات و مزد و جزای نیکی . (ناظم الاطباء). || (صوت ) کلمه ای باشد که در محل تحسین گویند همچون آفرین و بارک اﷲ. (برهان ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). کلمه ای است که در محل ...