کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
درد کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
درد کردن
لغتنامه دهخدا
درد کردن . [ دَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) دارای رنج و درد بودن واحساس وجع کردن . (ناظم الاطباء). متألم و متأثر و رنجور بودن . دردمند و آزرده از درد بودن : دردی که دل ز دست تو می کرد می کندبر دل چگونه دست نهم درد می کند. خواجه آصفی (از آنندراج ).التذاع ؛ ...
-
واژههای مشابه
-
گوش درد
لغتنامه دهخدا
گوش درد. [ دَ ] (اِ مرکب ) درد گوش .آزار گوش . المی که در گوش پیدا آید و آزار رساند.
-
کوره درد
لغتنامه دهخدا
کوره درد. [ رَ / رِ دَ ] (اِ مرکب ) دردی که جای آن و حد آن معلوم صاحب درد نباشد و نتواند از آن عبارت کرد. درد گنگ . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || دردی نه سخت لیکن ممتد. دردی کم و دائم . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
شکم درد
لغتنامه دهخدا
شکم درد. [ ش ِ ک َ دَ ] (اِ مرکب ) درد شکم . قولنج . پیچش شکم . (ناظم الاطباء). قداد. درد و پیچی که در شکم ظاهر شود. (یادداشت مؤلف ). قولنجهای شدید و دردناک قسمتهای پائین معده که ممکن است بر اثر سختی زایمان در زنان تازه زا و صعوبت جدا شدن جفت از جدا...
-
هم درد
لغتنامه دهخدا
هم درد. [ هََ دَ ] (ص مرکب ) همدرد. دو کس که دردی مانند هم داشته باشند. || به کنایه ، هم فکر و غمخوار. دلسوز. غمگسار : یار همکاسه هست بسیاری لیک هم درد کم بود باری . سنائی .همه همخوابه و همدرد دل تنگ منیدمرکب خواب مرا تنگ سفر بگشائید. خاقانی .رفیق من...
-
پیش درد
لغتنامه دهخدا
پیش درد. [ دَ ] (اِمرکب ) (در زاهو) درد و الم قبل از تولد بچه . درد ابتدائی زن باردار قبل از شدت آن و قبل از تولد بچه .
-
دل درد
لغتنامه دهخدا
دل درد. [ دِ دَ ] (اِ مرکب ) درد دل . درد شکم . شکم درد. قُداد. مَغص . || شکایت . غم و اندوه .
-
درد چیدن
لغتنامه دهخدا
درد چیدن . [ دَ دَ ] (مص مرکب ) درد برچیدن . کنایه از تیمار و بیمارداری و درد دیگری بر خود گرفتن . (آنندراج ). پیشینیان عقیده داشته اند که اگر کسی از راه تنفس دیفتری و گلودرد مریضی را به خود انتقال دهد مریض شفا یابد، و بسیار می شده که مادران نسبت به ...
-
درد خوردن
لغتنامه دهخدا
درد خوردن . [ دَ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) خوردن درد. تحمل درد : یکی را همه ساله رنج است و دردپشیمانی و درد بایدش ْ خورد. فردوسی .تا وصل ترا هجر تو ای ماه فروخورددردی نشناسم که دوصد بار نخوردم . فرخی .همی خور می از بن مخور هیچ دردکه می سرخ دارد دو...
-
درد دادن
لغتنامه دهخدا
درد دادن . [ دَ دَ ](مص مرکب ) درد رساندن . قرین درد ساختن : چون مرا دردی دهد زنجیر عنبربار یارلعل شکربار او آن درد را درمان کند.امیرمعزی (از آنندراج ).
-
درد کشیدن
لغتنامه دهخدا
درد کشیدن . [ دَ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) درد بردن ، چنانکه آبستن گاه زادن . (یادداشت مرحوم دهخدا). || وَجَع کشیدن .- امثال : شاه خانم میزاید ماه خانم دردمی کشد . (امثال و حکم ). تحمل درد. رنج بردن . || تألم . تحمل ناملایم و رنج : خستگی اندر طلب ر...
-
درد گرفتن
لغتنامه دهخدا
درد گرفتن . [ دَ گ ِ رِ ت َ] (مص مرکب ) متوجع شدن : شکمش درد گرفت و بس ثفل از زیر او بیرون آمد. (ترجمه ٔ تفسیر طبری ).گفت بخوردم کرم درد گرفتم شکم سر بکشیدم دو دم مست شدم ناگهان . لبیبی .او را [ رابعه را ] دیدم با کوزه ای شکسته ... و خشتی که وقتی سر ...
-
دندان درد
لغتنامه دهخدا
دندان درد. [ دَ دَ ] (اِ مرکب ) درد دندان . دردی که بر اثر فساد و شکستگی و جز آن عارض دندان شود. (یادداشت مؤلف ). ناراحتی و دردی که در یکی از قسمتهای اندام دندان حاصل شود. درد دندان . وجع اسنان .
-
سینه درد
لغتنامه دهخدا
سینه درد. [ ن َ / ن ِ دَ ] (اِ مرکب ) دردی که بر سینه عارض شود و معمولاً این درد یک عارضه ٔ ثانوی از ناخوشیهای اعضای داخل قفسه ٔ صدری (از قبیل انساج مختلف قلب یا ریتین یا قصبةالریه یا مری یا نایژه ها و یا پرده ٔ حاجز) است . درد سینه . (فرهنگ فارسی مع...