کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
درد و آکله پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
درد دادن
لغتنامه دهخدا
درد دادن . [ دَ دَ ](مص مرکب ) درد رساندن . قرین درد ساختن : چون مرا دردی دهد زنجیر عنبربار یارلعل شکربار او آن درد را درمان کند.امیرمعزی (از آنندراج ).
-
درد رسانیدن
لغتنامه دهخدا
درد رسانیدن . [ دَ رَ / رِ دَ ] (مص مرکب ) تعذیب کردن . رنج دادن . اذیت کردن . (ناظم الاطباء). ایلام . (یادداشت مرحوم دهخدا).
-
استخوان درد
لغتنامه دهخدا
استخوان درد. [ اُ ت ُ خوا / خا دَ] (اِ مرکب ) وجع عظام .
-
پشت درد
لغتنامه دهخدا
پشت درد. [ پ ُ دَ ] (اِ مرکب ) وجعالظهر. ظَهَر. (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
زاج اخضر
لغتنامه دهخدا
زاج اخضر. [ ج ِ اَ ض َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) زاج آهن . زاج سبز. آن را بهندی هیراکسیس نامند. طبیعت آن گرم و خشک تر از سایر اقسام و سوخته ٔ آن لطیفتر و احراق آن برای لطیف بودن آن است . افعال و خواص آن : محرق و اکال و... صاحب بنیه ٔ قوی مرطوب از آن ...
-
حجرالمسن
لغتنامه دهخدا
حجرالمسن . [ ح َ ج َ رُل ْ م ِ س َن ن ] (ع اِ مرکب ) سنگ کارد. فسان .سنگ سو. سنگی است که به آن کارد و شمشیر تیز کنند وبفارسی فسان گویند و او به الوان مختلف می باشد و بهترین او سرخ و سیاه و براق است و سنبادج قسم زبون اوست . و سرخ او حار است در اول ، و...
-
ارمال
لغتنامه دهخدا
ارمال . [ اَ ] (اِ) چوبی است که بدارچین سیاه ماند و بوی خوش دارد و منبت او یمن است . (مؤید الفضلاء). بلغت یمنی چوبی است شبیه بقرفه در غایت خوشبوئی و قرفه چوبی است شبیه بدارچین و خوردن آن درد چشم را نافع است و به این معنی بجای لام کاف هم بنظر آمده اس...
-
خوره
لغتنامه دهخدا
خوره . [ خوَ / خ ُ رَ / رِ ] (اِ) نوری است از جانب خدای تعالی که بر خلایق فایز میشود که بوسیله ٔ آن قادر شوند بریاست و حرفتها و صنعتها، و از این نور آنچه خاص است بپادشاهان بزرگ عالم وعادل تعلق میگیرد. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). این کلمه در پهلوی خو...
-
چوب چینی
لغتنامه دهخدا
چوب چینی . [ ب ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بیخی است معروف و گیاه او بی گل و بی ثمر است . برگش به زنبق و ساقش به نی شبیه است و بهترین آن قطعه های بزرگ املس سرخ نیم رنگ شاخ جهانیده بی کرم و بی گره است و بسیار صلب و اندرون سیاه و ثقیل الوزن بحد افراط که...
-
قرع
لغتنامه دهخدا
قرع . [ ق َ ] (ع اِ) کدو. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). به فارسی کدو و به ترکی قباق نامند و دو قسم میباشد، یکی را کدوی سبز و دیگری را رومی گویند، مجموع آن در دوم سرد وتر و ملین و مفتح و مدرّ بول و عرق و مسکن تشنگی و قلیل الغذاء و آب مطبوخ او در آنچه...
-
دردی
لغتنامه دهخدا
دردی . [ دُ دی ی ] (ع اِ) درد. درده . آنچه به تک نشیند از مایع همچو روغن زیت و غیر آن . خلاف صافی . (منتهی الارب ). دردی روغن و غیره ، آنچه از تیرگی در ته آن رسوب می کند. (از اقرب الموارد). به معنی درد که در چیز رقیق ته نشین شود. مجازاً به معنی شراب ...
-
لسان الحمل
لغتنامه دهخدا
لسان الحمل . [ ل ِ نُل ْ ح َ م َ ] (ع اِ مرکب ) زبان بره . آذان الجدی . (بحرالجواهر). نباتی است دوائی ، ای سری قوم . (مهذب الاسماء). نباتی است قابض و مجفف . بارتنگ . بارهنگ . گیاهی است برگش مشابه به زبان بره . تخمش را به فارسی بارتنگ گویند. برای دفع ...
-
پر سیاوشان
لغتنامه دهخدا
پر سیاوشان . [ پ َ رِ وَ / وُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) پر سیاووشان . پر سیاوش . پر سیاووش . ضفیره . (منتهی الارب ). ضفائرالجن ّ. کزبرةالبئر. سبعالارض . شعرالارض . شعرالغول . شعرالخنازیر. شعرالجن ّ. شعرالجیاد. لحیةالحمار. لحاءالغول . مُل . ساق اَسود...
-
جزر
لغتنامه دهخدا
جزر. [ ج َ زَ / ج ِ زَ ] (معرب ، اِ) زردک و در این صورت معرب گزر است . و بکسر جیم نیز آمده است . (منتهی الارب ). بیخ معروفی است که آنرا میخورند و معروف و اصل آن فارسی و بکسر جیم هم آمده . (تاج العروس ) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). و سرخ رنگ و زم...