کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دردمند پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دردمند
لغتنامه دهخدا
دردمند. [ دَ م َ ] (ص مرکب ) (از: درد + مند، پسوند اتصاف ) . صاحب درد. (آنندراج ). دردناک . (شرفنامه ٔ منیری ). دارای رنج تن ویا رنج جان . وجعناک . (ناظم الاطباء). دردگین . دردگن . دردآلود. وَجِع. وجعة. (از منتهی الارب ) : نباید که خسبد کسی دردمندکه ...
-
واژههای مشابه
-
شکم دردمند
لغتنامه دهخدا
شکم دردمند. [ ش ِ ک َ دَرْدْ م َ ] (ص مرکب ) کسی که مبتلا به درد شکم و پیچش شکم باشد. (از ناظم الاطباء).
-
دردمند کردن
لغتنامه دهخدا
دردمند کردن . [ دَ م َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بدرد آوردن . رنجور ساختن . ایجاع . ایصاب . (تاج المصادر بیهقی ).ایلام . (دهار). فجع. قفص . (منتهی الارب ) : مر آن چیز کآنت نیاید پسندمکن هیچکس را بدان دردمند. فردوسی .وآخر کار دردمندم کردبنده ٔ خود بدم به ب...
-
جستوجو در متن
-
دردمن
لغتنامه دهخدا
دردمن . [ دَ م َ ] (ص مرکب ) مخفف دردمند که مردم افتاده و دردناک و خاکسار باشد. (برهان ) (آنندراج ). رجوع به دردمند شود.
-
اداءة
لغتنامه دهخدا
اداءة. [ اِ ءَ ] (ع مص ) تهمت نهادن . || بیمار ساختن . دردمند کردن . دردمند گردانیدن . (تاج المصادر بیهقی ). || بیمار شدن . (آنندراج ). دردمند شدن . (تاج المصادر بیهقی ).
-
اغرغ
لغتنامه دهخدا
اغرغ . [اَ رِ ] (ص ) ترکی است . دردمند. (شرفنامه ٔ منیری ).
-
فجع
لغتنامه دهخدا
فجع. [ ف َ ] (ع مص ) دردمند کردن کسی را. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || مصیبت زده ساختن . (منتهی الارب ). اندوهگین کردن . (زوزنی ). || دردمند شدن مردم به گم کردن چیز گرامی و عزیز. (منتهی الارب ). || پهلو بر زمین نهادن . (از تاج المصادر بیهقی ).
-
متفجع
لغتنامه دهخدا
متفجع. [ م ُ ت َ ف َج ْ ج ِ ] (ع ص ) دردمند از سختی و بلا و اندوه . (ناظم الاطباء). دردمند شونده از سختی و اندوه . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تفجع شود.
-
شکسته مزاج
لغتنامه دهخدا
شکسته مزاج . [ ش ِ ک َ ت َ / ت ِ م ِ / م َ ] (ص مرکب ) بیمار. دردمند. مریض . (ناظم الاطباء).
-
دردگیر
لغتنامه دهخدا
دردگیر. [ دَ ](نف مرکب ) دردگیرنده . دردناک . دردمند. (آنندراج ). بادرد. دارای درد. دارای رنج . رنجور. (ناظم الاطباء).
-
دوء
لغتنامه دهخدا
دوء. [ دَ ] (ع مص ) بیمار گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). داء. (ناظم الاطباء). دردمند شدن . (دهار). رجوع به داء شود.
-
سینه ریش
لغتنامه دهخدا
سینه ریش . [ ن َ / ن ِ ] (ص مرکب )کسی که سینه اش ریش بود. کسی که به بیماری سینه دچاراست . || غمگین . دردمند. (ناظم الاطباء).
-
شته
لغتنامه دهخدا
شته . [ ش َ ت َ / ت ِ ] (ص ) بیمار و دردمند. (ناظم الاطباء). || درمانده و سست و ناتوان و ضعیف . (ناظم الاطباء).