کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
درج 2 پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
درج شدن
لغتنامه دهخدا
درج شدن . [ دَ ش ُدَ ] (مص مرکب ) شامل شدن . گنجیدن . (ناظم الاطباء). || گنجیده شدن و نوشته شدن مطلبی در کتاب یارساله و مانند آن . و رجوع به درج و درج کردن شود.
-
درج کردن
لغتنامه دهخدا
درج کردن . [ دَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پیچیدن . تا کردن . || جمع نمودن . فراهم آوردن . (ناظم الاطباء) : دخلی که به عقل درج کردم در زیور او بخرج کردم . نظامی .سخن باید به دانش درج کردن چو در سنجیدن آنگه خرج کردن . نظامی .چندانکه کند بروز او خرج دوران نکن...
-
کاتب درج
لغتنامه دهخدا
کاتب درج . [ ت ِ ب ِ دَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کاتب الدرج . نویسنده ای را گویند که شغل او فقط نوشتن احکام بر روی کاغذی است که آن را درج گویند. (دزی ج 1 ص 431): و کتب للکامل بن العادل القاضی امین الدین سلیمان المعروف بکاتب الدرج الی ان توفی ّ. (صب...
-
جستوجو در متن
-
دروج
لغتنامه دهخدا
دروج . [ دُ ] (ع اِ) ج ِ دَرج . (ناظم الاطباء). رجوع به دَرْج شود.
-
درجة
لغتنامه دهخدا
درجة. [ دِ رَ ج َ ] (ع اِ) ج ِ دُرْج ، پیرایه دان زنان . (از منتهی الارب ). رجوع به دُرج شود.
-
رکن
لغتنامه دهخدا
رکن . [ رُ ] (اِخ ) سیدعاملی بن مشرف الدین حسینی . از منجمان قرن نهم هجری قمری (متولد 800 هَ . ق .). وی کتابی بنام «پنجاه باب سلطانی » و کتابی در باب تقویم بنام «زیج جامع سعیدی » دارد که در آن تاریخ مختصر زیجهای معروف درج شده است . (فرهنگ فارسی معین ...
-
رأفت
لغتنامه دهخدا
رأفت . [ رَءْ ف َ ] (اِخ ) لکهنوی . میرزا عبداﷲبن کاظم ، معروف و متخلص به رأفت لکهنوی . در شمارگویندگان فارسی زبان است . مؤلف صبح گلشن در ص 171 شعر او را درج کرده است . (از الذریعة ج 9 بخش 2 ص 349).
-
تزغو
لغتنامه دهخدا
تزغو. [ ت َ ] (اِ) ذخیره و آذوقه و تزقو. (ناظم الاطباء). بلوشه در شرح لغات و اصطلاحات جامعالتواریخ رشیدی این کلمه را معرب توسخوی مغولی و بمعنی نزل آورده است . رجوع به توضیحات بلوشه درج 2 ص 27 جامعالتواریخ رشیدی و ترغو در همین لغت نامه شود.
-
عمر مطوعی
لغتنامه دهخدا
عمر مطوعی . [ ع ُ م َ رِ م ُطْ طَوْ وِ ] (اِخ ) ابن علی مطوعی ، مکنی به ابوحفص . ادیب ، شاعر و از اهالی نیشابور بود. وی ابتدا در خدمت امیر ابوالفضل میکالی سر میکرد و کتاب «دَرج الغرر و دُرج الدرر» را درباره ٔ محاسن نظم و نثر میکالی نوشت ، سپس کتاب «ح...
-
سنگلاخ
لغتنامه دهخدا
سنگلاخ . [ س َ ] (اِخ ) (میرزا...) از شعرا و عرفا و خوشنویسان عهد فتحعلی شاه و محمدشاه و ناصرالدین شاه بود.در شب جمعه 17 صفر 1294 هَ . ق . بسنی نزدیک به یک صد و ده سال در تبریز فوت کرد و در آنجا بخاک سپرده شد. میرزا سنگلاخ اصلاً خراسانی است و در خط ن...
-
متداخل
لغتنامه دهخدا
متداخل . [ م ُ ت َ خ ِ ] (ع ص ) درج کرده و در میان نشانده و در میان دیگری در آورده و یادرآمده . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). مأخوذ از تازی ، داخل شده ٔ درهم و درج شده . (ناظم الاطباء).- متداخل شدن ؛ متداخل گردیدن . داخل شدن چیزی در چیزی . دره...
-
خلانیدن
لغتنامه دهخدا
خلانیدن . [ خ َ دَ ] (مص ) درج کردن . نشاندن . داخل کردن . در میان نهادن . بزور داخل کردن . (ناظم الاطباء). فروبردن چیزی نوک تیز در چیزی دیگر، چنانکه خاری به تن . (یادداشت بخط مؤلف ) : خالدبن ولید برسم مبارزان عرب دو تیر بر دستار خویش خلانیده ، نزد ...
-
شرف
لغتنامه دهخدا
شرف . [ ش َ رَ ] (ع اِ) بلندی . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || جای بلند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). مکان مرتفع.(فرهنگ فارسی معین ). || بزرگی آبایی . (ازاقرب الموارد) (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم ال...
-
قاسمی دمشقی
لغتنامه دهخدا
قاسمی دمشقی . [ س ِ ی ِ دِ م ِ ] (اِخ ) محمد سعیدبن قاسم بن صالح حلاق [ 1285 - 1317 هَ . ق . / 1842 - 1900 م . ] یکی از ادیبان و دانشمندان دمشق است . وی به صنعت های شامی آشنا بود و درباره ٔ آنها کتابی به نام 1- بدائع الغرف فی الصناعات والحرف ، به ترت...