کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دربهشت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دربهشت
لغتنامه دهخدا
دربهشت . [ دَ ب ِ هَِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ریوند بخش حومه ٔ شهرستان نیشابور، واقع در 3هزارگزی جنوب نیشابور، با 129 تن سکنه . آب آن از قنات و راه آن ارابه رو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
دربهشت
لغتنامه دهخدا
دربهشت . [ دَ ب ِ هَِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ماول بخش حومه ٔ شهرستان نیشابور. آب آن از قنات و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
واژههای مشابه
-
یخ دربهشت
لغتنامه دهخدا
یخ دربهشت . [ ی َ دَ ب ِ هَِ ] (اِ مرکب ) نوعی از حلوا باشد و بعضی گویند حلوای برنج است . (برهان ). قسمی از حلوا. (ناظم الاطباء). نوعی از حلوا. (غیاث ). نام حلوا است . (شرفنامه ٔ منیری ). غذایی که از نشاسته و شیر و قند پزند. ترحلوایی است که از نشاسته...
-
جستوجو در متن
-
یخ تربهشت
لغتنامه دهخدا
یخ تربهشت . [ ی َ ت َ ب ِ هَِ ] (اِ مرکب ) یخ در بهشت . نام حلوایی است معروف که در ایران می سازند. (آنندراج ). و رجوع به یخ دربهشت شود.
-
شرق هندی
لغتنامه دهخدا
شرق هندی . [ ش َ ق ِ هَِ ] (اِخ ) سیدمحمد افضل . از گویندگان قرن 13 هَ . ق . و از مردم لکهنو بوده چندی در خدمت نواب ملک آرا بود سپس به سپهدار عراق پیوست . از اشعار اوست :گر رهد از شکن زلف اسیر ذقن است دل دیوانه گهی در چه و گه در رسن است .حور نگویم تو...
-
خالد
لغتنامه دهخدا
خالد. [ ل ِ ] (اِخ ) ابن زید انصاری ، ابوموسی گوید: بعضی از اصحاب ما گفته اند که : اوجز ابوایوب است و سپس آنچه را که حمیدبن زنجویه در کتاب «ترغیب » از طریق حسین بن ابی زینب از پدرش و پدرش از خالدبن زید به او نسبت داده مبنی بر اینکه : هر کس «قل هو اﷲ ...
-
سلسبیل
لغتنامه دهخدا
سلسبیل . [ س َ س َ ] (اِخ ) نام چشمه ای است دربهشت . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (غیاث ) (زمخشری ) (مهذب الاسماء): عیناً فیها تسمی سلسبیلا. (قرآن 18/76).ور نباشد تشنه او را سلسبیل گرچه سرد وخوش بود نادرخور است . ناصرخسرو.شراب از دست خوبان سلسبیل است وگ...
-
خلاب
لغتنامه دهخدا
خلاب . [ خ َ ] (اِ مرکب ) گل و لای و آب که بهم آمیخته شده باشد. (برهان قاطع) (از ناظم الاطباء). منجلاب . لجن زار : زآن شراب اینکه تو داری چو خلابیست نبیذدربهشت این همه عالم چو سرائیست خراب . ناصرخسرو.بزیرزانوی من خاک را خلاب کنند. مسعودسعد.کردم بدم ن...
-
برابر
لغتنامه دهخدا
برابر. [ ب َ ب َ ] (ص مرکب ) بالسویه . علی السویه . به تساوی . (یادداشت مؤلف ). || معادل . مساوی . طبق . طَبَق . (منتهی الارب ). موافق . یکسان . هذا طبقه و طَبَقه ، این برابر اوست . (از منتهی الارب ). همسان : برابر نیارم زدن با تو گوی بمیدان هماورد ...