کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دربند کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دربند کردن
لغتنامه دهخدا
دربند کردن . [ دَ ب َ ک َ دَ] (مص مرکب ) در قید کردن اسیر و محبوس . (ناظم الاطباء). مقید کردن . محبوس کردن . زندانی کردن : دربند مدارا کن و دربند میان رادربند مکن خیره طلب ملکت دارا. ناصرخسرو.یکی آیینه و شانه درافکندبه افسونی به راهش کرد دربند. نظامی...
-
واژههای مشابه
-
آق دربند
لغتنامه دهخدا
آق دربند. [ دَ ب َ ] (اِخ ) نام دره ای در شمال مشهد، و در آنجا سه رَگه ٔ مهم ذغال سنگ هست .
-
دربند آهنین
لغتنامه دهخدا
دربند آهنین . [ دَ ب َ دِ هََ ] (اِخ ) در آهنین . رجوع به در آهنین شود.
-
دربند اسفجیر
لغتنامه دهخدا
دربند اسفجیر. [ دَ ب َ دِ اِ ف َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان جعفرآباد فاروج بخش حومه ٔ شهرستان قوچان ، واقع در 42هزارگزی شمال باختری قوچان و 6هزارگزی شمال خاوری راه شوسه ٔ عمومی قوچان به شیروان ، با 145 تن سکنه . آب آن از قنات و راه آن مالرو است . (از...
-
دربند پایین
لغتنامه دهخدا
دربند پایین . [ دَ ب َ دِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان میان کوه بخش چاپشلو شهرستان دره گز، واقع در 48هزارگزی جنوب باختری چاپشلو و 6هزارگزی جنوب راه شوسه ٔ عمومی قوچان به دره گز، با 102 تن سکنه . آب آن از چشمه و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ای...
-
دربند خزر
لغتنامه دهخدا
دربند خزر. [ دَ ب َ دِ خ َ زَ ] (اِخ ) دروازه ٔ خزر. رجوع به دروازه ٔ خزر و دربند و باب الابواب شود.
-
دربند خزران
لغتنامه دهخدا
دربند خزران . [ دَ ب َ دِ خ َ زَ ] (اِخ ) شهری است بر کران دریا میان این شهر و دریا زنجیری کشیده عظیم ، چنانکه هیچ کشتی اندر نتواند آمدن مگر بدرتوری (ظاهراً: بدستوری ) و این زنجیر اندر دیوارها بسته است محکم که از سنگ و ارزیر کرده اند و از وی جامه ٔ ک...
-
دربند شروان
لغتنامه دهخدا
دربند شروان . [ دَ ب َ دِ ش َرْ ] (اِخ ) به کوه قبق پیوسته است و از وی جامه های پشمین خیزد. (حدود العالم ). رجوع به دربند (باب ، باب الابواب ) شود.
-
دربند مرزجران
لغتنامه دهخدا
دربند مرزجران . [ دَ ب َ دِ م َ ج ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان فراهان پائین بخش فرمهین شهرستان اراک ، واقع در 42هزارگزی جنوب باختری فرمهین و 5هزارگزی راه مالرو عمومی ، با 145 تن سکنه . آب آن از قنات و راه آن مالرو است . به این ده دربند مرزگران هم می ...
-
دربند بالا
لغتنامه دهخدا
دربندبالا. [ دَ ب َ دِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان میان کوه بخش چاپشلو شهرستان دره گز، واقع در 45هزارگزی جنوب باختری چاپشلو و 4هزارگزی جنوب راه شوسه ٔ عمومی قوچان به دره گز، با 286 تن سکنه . آب آن از چشمه و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران...
-
قوری دربند
لغتنامه دهخدا
قوری دربند. [ دَ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان تگمران بخش شیروان شهرستان قوچان ، سکنه ٔ آن 189 تن . آب آن از قنات . محصول آن غلات ، بنشن و شغل اهالی زراعت و مالداری است . از گرم خان میتوان اتومبیل برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
میان دربند
لغتنامه دهخدا
میان دربند. [ دَ ب َ ] (اِخ ) میان دربند و بالا دربند و زیر دربند، از بلوکات ولایت کرمانشاهان است . حد شمالی : کردستان . شرقی : سنقر. جنوبی : کرمانشاهان . غربی : قصر و ذناب است . (از جغرافیای سیاسی کیهان ). نام یکی از دهستانهای بخش مرکزی شهرستان کرما...
-
بالا دربند
لغتنامه دهخدا
بالا دربند. [ دَ ب َ ] (اِخ ) از قرای کرمانشاهان ، میان دربند و زیردربند و بالادربند مجموعاً از شمال به کردستان و از مغرب به قصر شیرین و زهاب و از مشرق به سنقر و از جنوب به کرمانشاهان محدود میشوند. (از جغرافیای تاریخی غرب ایران ص 73 و 74).
-
پای دربند
لغتنامه دهخدا
پای دربند. [ دَ ب َ ] (ص مرکب ) مُقیّد. مغلول : عالمت یوز پای دربند است واعظت مرغ دانه در منقاراین یکی چون کند تمام سخن وآن دگر کی کند بکام شکار.اوحدی .