کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دربستن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دربستن
لغتنامه دهخدا
دربستن . [ دَ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) بستن . بند کردن . (آنندراج ) : دردرج سخن بگشای در پندغزل را در بدست زهد دربند. ناصرخسرو.دربند مدارا کن و دربند میان رادربند مکن خیره طلب ملکت دارا. ناصرخسرو.پس آدم مشتی گندم پراکنده کرد و گاو دربست و می راند. (قصص ا...
-
واژههای مشابه
-
طمع دربستن
لغتنامه دهخدا
طمع دربستن . [ طَ م َ دَ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) رجوع به طمع بستن شود : روباه ... طمع دربست که گوشت و پوست او فراخور آواز باشد. (کلیله و دمنه ).
-
دل دربستن
لغتنامه دهخدا
دل دربستن . [ دِ دَ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) تعلق خاطر پیدا کردن . علاقه مند شدن به کسی یا چیزی .
-
عنان دربستن
لغتنامه دهخدا
عنان دربستن . [ ع ِ دَ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) موافقت و همراهی کردن . تبعیت کردن . پیروی کردن : کو سواران بر سر میدان دردتا به فتراکش عنان دربستمی .خاقانی .
-
فغان دربستن
لغتنامه دهخدا
فغان دربستن . [ ف َ دَ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) ناله سر دادن . فغان کردن . فریاد کردن : در تماشای خط سرسبزتوچشم بگشاده فغان دربسته ام .عطار.
-
واژههای همآوا
-
در بستن
لغتنامه دهخدا
در بستن . [ دَ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) پیش کردن در. بستن در. (ناظم الاطباء). ارتاج . ازلاج . اغلاق . (از منتهی الارب ) (دهار). ایصاد. (دهار) (المصادر زوزنی ). غلق : دارالشّفای تو بنبسته ست در هنوزتا درد معصیت به تدارک دوا کنیم . سعدی .در خرمی بر سرایی ب...
-
جستوجو در متن
-
تحزم
لغتنامه دهخدا
تحزم . [ ت َ ح َزْ زُ ] (ع مص ) تنگ بسته شدن بر اسب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از قطر المحیط). || میان دربستن مرد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تلبب . میان دربستن به ریسمان و آماده ٔ کاری شدن . (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط).
-
تلبب
لغتنامه دهخدا
تلبب . [ ت َ ل َب ْ ب ُ ] (ع مص ) دامن چیدن و میان دربستن و آماده ٔ کاری شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
دربندی
لغتنامه دهخدا
دربندی . [ دَ ب َ ] (حامص مرکب ) دربستن . و به مجاز مشکل تراشی و راه دیگران سد کردن : هنر آموز کز هنرمندی درگشائی کنی نه دربندی .نظامی .
-
احتزام
لغتنامه دهخدا
احتزام . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) تنگ بسته شدن بر ستور. || میان دربستن مرد.کمر را برسن محکم بستن . میان بستن . || درپوشیدن جامه . (تاج المصادر). درپوشیدن جامه و سلاح .
-
طمع بستن
لغتنامه دهخدا
طمع بستن . [ طَ م َ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) طمع دربستن . طمع کردن . آزمند گردیدن . طمع افتادن . طمع آمدن . حریص گردیدن : بر در میرتو ای بیهده بستی طمعی از طمع صعب تر آن را که نه قید است و نه بند. ناصرخسرو.طمع بند و دفتر ز حکمت بشوی .سعدی .
-
پی بند
لغتنامه دهخدا
پی بند. [ پ َ / پ ِ ب َ ](نف مرکب ) آنکه پی و بنیاد دیوار بندد. بنائی که دربستن پی های دررفته مهارت خاصی دارد. بنائی که بستن پی بناء شکست خورده داند. || (اِ مرکب ) بند پی . بند پای . زنجیر و پای بند ستوران . (آنندراج ).