کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
درایت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
درایت
لغتنامه دهخدا
درایت . [ دِ ی َ ] (ع اِمص ) درایة. دانستن . عقل . دانش . (غیاث ). علم . معرفت . (ناظم الاطباء). دریافت . دریافتن . بدانستن . عرفان . معرفت . وقوف . آگاهی . دانایی . بقیة : هرگاه که زمام آن بدست اهتمام او دادندی در آن آثار کفایت و درایت و ابواب امانت...
-
واژههای همآوا
-
درایة
لغتنامه دهخدا
درایة. [ دِ ی َ ] (ع مص ) دانستن . (تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان القرآن جرجانی ). دانستن چیزی را، یا دانستن به نوعی از حیله . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). دری . دریة. دریان . || درایت . درایه . علم به چیزی ، وگویند علم به چیزی با تکلف و حیله ....
-
درعیة
لغتنامه دهخدا
درعیة. [ دَ ی َ ] (اِخ ) واحه ای در نجد، عربستان سعودی واقع در حدود 20 کیلومتری شمال غربی ریاض پایتخت سابق آل سعود. وادی حنیفه از آن می گذرد. از آبادیهای آن بجیری است که مسکن ابن عبدالوهاب و بسیاری از علمای خاندان او بوده است ، و مقبره ٔ وی در همانجا...
-
درعیة
لغتنامه دهخدا
درعیة. [ دِ عی ی َ ] (ع اِ) پیکانی که در زره درآید. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ج ، دَراعی ّ. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
درایات
لغتنامه دهخدا
درایات . [ دِ ] (ع اِ) ج ِ درایة، درایت : و محققان درایات و مدرسان سور و آیات . (ترجمه ٔ محاسن اصفهان آوی ص 119). و رجوع به درایت و درایة شود.
-
ادری
لغتنامه دهخدا
ادری . [ اَ را ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی از درایت . داناتر. بدرایت تر. آگاه تر : فالعقل فن واحدو طریقه ادری و ارصد والجنون فنون .- امثال :صاحب البیت (یا اهل البیت ) ادری بما فی البیت .
-
حسن ادنی
لغتنامه دهخدا
حسن ادنی . [ ح َ س َ ن ِاَ نا ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) در اصطلاح رجال و درایت ، به حدیثی گویند که نسبت آن به حدیث حسن ، مثل صحیح ادنی است نسبت به حدیث صحیح که در محل خود گذشت .
-
حسن اعلی
لغتنامه دهخدا
حسن اعلی . [ ح َ س َ ن ِ اَ لا ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) در اصطلاح رجال و درایت حدیثی است که نسبت آن به حسن ، مثل حدیث صحیح اعلی است ، نسبت به حدیث صحیح .
-
یوسف
لغتنامه دهخدا
یوسف . [ س ُ ] (اِخ ) ابن عبدالعزیزبن علی لخمی میورقی ، معروف به ابن نادر. از مردم اندلس و ساکن اسکندریه بود. به اصول فقه عالم بود و روایت و درایت را جمع کرد. در سفر حج از علمای مکه و بغداد و دمشق روایت شنید و برخی از او روایت دارند. تألیفاتی دارد ک...
-
ام جعفر
لغتنامه دهخدا
ام جعفر. [ اُم ْ م ِ ج َ ف َ ] (اِخ ) دختر عبداﷲبن عرفطه از زنان انصار که بصلاح و عفت و وفوردانش و درایت مشهور بوده است . رجوع به ریحانة الادب ج 6 ص 212 و تذکرة الخواتین ص 34 و در منثور ص 67 شود.
-
حاضن
لغتنامه دهخدا
حاضن . [ ض ِ ] (ع ص ، اِ) نعت فاعلی ازحضن و حضانت . زن پارسا. زن مستورة. ج ، حاضنات ، حواضِن . || لله . لالا. || دایه . مُرضِعة. ج ، حضان ، حضنه : و پستان حاضن حلم و رزانت در دهان باطن درایت او نهد. (جهانگشای جوینی ).
-
کمال الدین
لغتنامه دهخدا
کمال الدین . [ ک َلُدْ دی ] (اِخ ) محمدبن علی خازن از وزرای دولت سلجوقی است . (تجارب السلف ص 282). از وزرای مسعودبن محمدبن ملکشاه و مردی کاردان و با درایت بود و چون ابواب منافع امرا و ارکان دولت را مسدود گردانید کمر عداوت با وی را بر میان بستند و سرا...
-
عبدالرحمان
لغتنامه دهخدا
عبدالرحمان . [ ع َ دُرْ رَ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن احمدبن اصبغبن جیش ...، مکنی به ابوالقاسم سهبلی ... وی عالم به عربیت و لغت و قراآت و جامع بین روایت و درایت و از نحویان متقدم و ادبای عالیمقام و عالم به تفسیر و حدیث و رجال و انساب و کلام و اصول و تاریخ ...