کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
درانة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
درانة
لغتنامه دهخدا
درانة. [ دُ ن َ ] (ع اِ) علف ریزه ٔ خشک یا ریزه ٔ خشک هر چیز از شوره ٔ گیاه و درخت و تره . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
درانة
لغتنامه دهخدا
درانة. [ دُرْ را ن َ ] (اِخ ) نام زنی است . (از منتهی الارب ).
-
واژههای مشابه
-
درانه و دوزانه
لغتنامه دهخدا
درانه و دوزانه . [ دَرْ را ن َ / ن ِ وُ ن َ / ن ِ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ) راتق و فاتق در امور. درادوزا. دران و دوزان : درانه و دوزانه به سر کلک نیابی درانه و دوزانه به سر کلک و بنان است . منوچهری .رجوع به درادوزا شود.
-
جستوجو در متن
-
دوزانه
لغتنامه دهخدا
دوزانه . [ ن َ / ن ِ ] (نف مرکب ) (دوزان + «ه ») دوزان . دوزنده ؛ درانه و دوزانه . (از یادداشت مؤلف ) : درانه و دوزانه به سرکلک نیابی درانه و دوزانه سرکلک و بنانست . منوچهری .رجوع به دوزان شود.
-
دران و دوزان
لغتنامه دهخدا
دران و دوزان . [ دَرْ را ن ُ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ) درادوزا. راتق و فاتق . رجوع به درادوزا و درانه و دوزانه شود.
-
درادوزا
لغتنامه دهخدا
درادوزا. [ دَرْ را ] (نف مرکب ) درنده و دوزنده . صفت دائمی از دریدن ودوزیدن (دوختن ). || آنکه خوب برش و دوخت کند. || راتق و فاتق . (آنندراج ). مخلط مِزیل . (السامی نسخه ٔ عکسی ص 134). صاحب تجربه و دانا و عاقل باشد که اگر احیاناً کاری ناصواب از او سرز...
-
رتق و فتق
لغتنامه دهخدا
رتق و فتق . [ رَ ق ُ ف َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) بستن و گشادن . (از صراح اللغة) (از بحر الجواهر) (غیاث اللغات ) (آنندراج ). بند و گشاد. بند و گشای . برآی ودرآی . بست و گشاد. درایی و دوزایی . بگیر و ببند. بستن و باز کردن . درانه و دوزانه . (یادداشت ...
-
در و دوز
لغتنامه دهخدا
در و دوز. [ دَ / دِ / دُ رُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) معنی ترکیبی آن دریدن و دوختن است و کسی را گویند که صاحب تجربه و دانا باشد که اگر احیاناً امر غلطی از او سر زند اصلاح آن را به دانستگی تواند. (لغت محلی شوشتر - نسخه ٔ خطی ). درادوزا. دران و دوزان ....
-
آنه
لغتنامه دهخدا
آنه . [ ن َ / ن ِ ] (پسوند) َانه . چون در آخر اسماء ملحق شود دلالت کند بر یکی از معانی ذیل : مانند.مثل . چون . بطور. بگونه ٔ. لائق . درخور. سزاوار. متعلق به . مال . منسوب به . در حال . در وقت . بصفت . هر یک :مستانه : اندرین بود که از مستی و از غایت ش...