کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
درازپا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
درازپا
لغتنامه دهخدا
درازپا. [ دِ ] (ص مرکب ) درازپای .آنکه پای دراز دارد. (یادداشت مرحوم دهخدا). که پای طویل دارد. مقابل کوتاه پا: اَسَطّ، خَجَوجاء، خَجَوجی ̍ و شَحْوَل ؛ مرد درازپای . شَجَوجی ̍؛ مرد بسیار درازپای کوتاه پشت . (منتهی الارب ). شَرجَب ؛ درازپای بزرگ استخوا...
-
جستوجو در متن
-
درازپایان
لغتنامه دهخدا
درازپایان . [ دِ ] (اِ مرکب ) ج ِ درازپا. از حیوانات آنکه پای طویل دارد، چون : اسب و اشتر و استر. مقابل کوتاه پایان ، چون : گوسفند و بز. و رجوع به درازپا شود.
-
حجروف
لغتنامه دهخدا
حجروف . [ ح ُ ] (ع اِ) جانورکی است درازپا بزرگتر از مورچه . (ناظم الاطباء).
-
شجول
لغتنامه دهخدا
شجول . [ ش َ ] (ع ص ) درازپا از مردم . (از اقرب الموارد). لنگ دراز.
-
شحول
لغتنامه دهخدا
شحول . [ ش َ وَ ] (ع ص ) مرد درازپا. (منتهی الارب ).
-
طول
لغتنامه دهخدا
طول . [ طُوْ وَ ] (ع اِ) مرغی است . (مهذب الاسماء). مرغیست آبی درازپا. (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ). اسم طائری است پاهای آن طولانی . (فهرست مخزن الادویه ). درازپا (از مرغان ).
-
عقیفان
لغتنامه دهخدا
عقیفان . [ ع ُ ق َ ] (ع اِ) مورچه های درازپا که در مقابر و خرابه باشد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
عنواش
لغتنامه دهخدا
عنواش . [ ع ِن ْ ] (ع ص ) شتر ماده ٔ درازپا. (منتهی الارب ) (آنندراج ). ناقه ٔ دراز بسوی آسمان . (از اقرب الموارد).
-
قندل
لغتنامه دهخدا
قندل . [ ق ُ ن َ دِ ] (ع ص ) ستور بزرگ سر و درازپا یا درازسر. (اقرب الموارد)(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به قَندِل شود.
-
رزوف
لغتنامه دهخدا
رزوف . [ رَ ] (ع ص ) ناقة رزوف ؛ ماده شتر درازپا و گشاده گام و سریع. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). ناقه ای که دارای دوپای دراز و گامهای واسع باشد. (از اقرب الموارد).
-
قندویل
لغتنامه دهخدا
قندویل . [ ق َ دَ ] (ع ص ) ستور بزرگ سر و درازپا و یا درازسر. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). بزرگ سر از شترو دیگر ستور. (ناظم الاطباء) (آنندراج ). رجوع به قَندَل شود. || کلان و بزرگ . (ناظم الاطباء).
-
عجروف
لغتنامه دهخدا
عجروف . [ ع ُ ] (ع ص ) ناقه ٔ چست سبک . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || (اِ) جانورکی است . (منتهی الارب ). جانورکی است درازپا.(اقرب الموارد). || مورچه ٔ درازپا تیزرو.(اقرب الموارد) (منتهی الارب ). و قیل النمل الطویل الارجل الذی رفعته عن الارض قوائم...
-
قندل
لغتنامه دهخدا
قندل . [ ق َ دَ ] (ع ص ) ستور بزرگ سر و درازپا یا درازسر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد از قاموس و لسان ). بزرگ سر از شتر و دیگرستور. (ناظم الاطباء). قنادل . قندویل . (اقرب الموارد). قُنَدِل . (منتهی الارب ). رجوع به این کلمات شود.
-
عوهج
لغتنامه دهخدا
عوهج . [ ع َ هََ ] (ع ص ) درازگردن از شترمرغ و آهو و شتر ماده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || ناقه ٔ جوان . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ماده شتر جوان . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || شترمرغ درازپا. || آهوی ماده ک...