کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
درآویختن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
درآویختن
لغتنامه دهخدا
درآویختن . [ دَ ت َ ] (مص مرکب ) آویختن . آویزان کردن . معلق نمودن . (ناظم الاطباء).انشاب . تعلیق . (دهار) (المصادر زوزنی ) : به هر جای دیبا درآویختندهمه کوی و برزن درم ریختند. فردوسی .لاله به شمشاد برآمیختندژاله به گلنار درآویختند. منوچهری .کباب از ...
-
واژههای مشابه
-
دست درآویختن
لغتنامه دهخدا
دست درآویختن . [ دَ دَ ت َ ] (مص مرکب ) دست زدن . متمسک شدن . چنگ زدن : دست درآویز بفتراک دل آب تو باشد که شوی خاک دل . نظامی .چو نافش بریدند و روزی گسست به پستان مادر درآویخت دست .سعدی .
-
جستوجو در متن
-
شانه کاری
لغتنامه دهخدا
شانه کاری . [ ن َ / ن ِ ] (حامص مرکب ) کنایه از درآویختن به کسی باشد یعنی با آن شخص در مقام زد و خورد درآید. (برهان قاطع). درآویختن هر چیز عموماً و درآویختن با کسی تا آن شخص در مقام زد و خورد آید خصوصاً. (بهار عجم ) (آنندراج ) : کمال ار سر ندارد باتو...
-
ناویختنی
لغتنامه دهخدا
ناویختنی . [ ت َ ] (ص لیاقت ) که آویختنی نیست . که از درآویختن و آویزان کردن نیست . مقابل آویختنی .
-
لجن
لغتنامه دهخدا
لجن . [ ل َ ج َ ] (ع مص ) درآویختن به چیزی . (منتهی الارب ).
-
لحم
لغتنامه دهخدا
لحم . [ ل َ ح َ ] (ع مص ) درآمدن در جایی و درآویختن بدان . (منتهی الارب ).
-
گلاویز شدن
لغتنامه دهخدا
گلاویز شدن . [ گ َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) دست به یقه شدن . دست به گریبان شدن با کسی . درآویختن با کسی . رجوع به گل آویز شود.
-
شنبثة
لغتنامه دهخدا
شنبثة. [ شَم ْ ب َ ث َ ] (ع مص ) درآویختن عشق به دل کسی : شَنْبَث َ الهوی قلبه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
عنقشة
لغتنامه دهخدا
عنقشة. [ ع َ ق َ ش َ ] (ع مص ) درآویختن به چیزی . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
لحص
لغتنامه دهخدا
لحص . [ ل َ ] (ع مص ) درآویختن در کاری . || به پایان رسانیدن خبر و اندک اندک آشکار کردن . (منتهی الارب ).
-
لاحص
لغتنامه دهخدا
لاحص . [ ح ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از لحص به معنی درآویختن در کار. (از منتتهی الارب ).
-
استیراط
لغتنامه دهخدا
استیراط. [ اِ ] (ع مص ) استیراط در امر؛ درآویختن به کاری دشوار که راه رهائی نتوان یافتن . (از منتهی الارب ).
-
ایشاق
لغتنامه دهخدا
ایشاق . (ع مص ) (از «وش ق ») درآویختن به چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).