کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
درآورنده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
درآورنده
لغتنامه دهخدا
درآورنده . [ دَ وَ رَ دَ / دِ ] (نف مرکب ) داخل کننده . واردکننده . || فروبرنده . سپوزنده . || خارج کننده . بیرون آرنده . هَجوم . (منتهی الارب ). رجوع به درآوردن شود.
-
جستوجو در متن
-
عودساز
لغتنامه دهخدا
عودساز. (نف مرکب ) زننده ٔ عود.به صدا درآورنده ٔ عود. رجوع به عود شود : نشستند خوبان بربطنوازیکی عودسوز و یکی عودساز.فردوسی .
-
جهاننده
لغتنامه دهخدا
جهاننده . [ ج َ ن َن ْ دَ / دِ ] (نف ) به جست و خیز درآورنده . پراننده . به پرش وادارنده .
-
مشوق
لغتنامه دهخدا
مشوق . [ م ُ ش َوْ وِ ] (ع ص )به آرزو درآورنده کسی را. (غیاث ) (آنندراج ) (منتهی الارب ). آنکه به آرزو و شوق آورد. (یادداشت مؤلف ).
-
خشم آمیز
لغتنامه دهخدا
خشم آمیز. [ خ َ / خ ِ ] (ن مف مرکب ) عصبانی کننده . به غضب درآورنده . (یادداشت بخط مؤلف ). خشم آور.
-
مستورد
لغتنامه دهخدا
مستورد. [ م ُ ت َ رِ ] (ع ص ) واردشونده و درآینده بر آب . || درآورنده و حاضرکننده . || امین دارنده کسی را برچیزی . (از اقرب الموارد). و رجوع به استیراد شود.
-
روش بخش
لغتنامه دهخدا
روش بخش . [ رَ وِ ب َ ] (نف مرکب ) حرکت دهنده و به جنبش درآورنده . (ناظم الاطباء) : روش بخش پرگار جنبش پذیرسکونت ده نقطه ٔ جایگیر. نظامی .رجوع به روش شود.
-
مدمق
لغتنامه دهخدا
مدمق . [ م ُ دَم ْ م ِ ] (ع ص ) درآورنده ٔ چیزی در چیزی . داخل کننده . نعت فاعلی است از تدمیق . || پوشنده ٔ خمیر به آرد تا خمیر به دست نچسبد. (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). نعت فاعلی است از تدمیق . رجوع به تدمیق شود.
-
مهری
لغتنامه دهخدا
مهری . [ م ُ هََ رْ ری ] (ع ص ) نعت فاعلی از تهریة. به رنگ زرد درآورنده جامه را. رجوع به تهریة شود. || مخفف مهری ٔ، هریسه کننده گوشت را. رجوع به مهری ٔ و تهرئة شود.
-
خلل درآوردن
لغتنامه دهخدا
خلل درآوردن . [ خ َ ل َ دَ وَ دَ ] (مص مرکب ) ایجاد خلل کردن . ایجاد تباهی کردن : نه بسبب خلل درآوردن خلل درآورنده نه بهیچ چیزی از وجود که رخنه دراندازد. (تاریخ قم ص 157).
-
هجوم
لغتنامه دهخدا
هجوم . [ هََ ] (ع ص ) ناگاه درآینده بر کسی . (منتهی الارب ). سریعالهجوم . (اقرب الموارد). || درآورنده . (منتهی الارب ). || باد سخت که خانه ها را ویران کند و گیاه یز را برکند. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || (اصطلاح صوفیه ) آنچه بقوت وقت و حال بر قل...
-
متلج
لغتنامه دهخدا
متلج . [ م ُت ْ ت َ ل ِ ] (ع ص ) (از «ول ج ») درآینده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). کسی که در می آید یا اجازه ٔ دخول میدهد. (ناظم الاطباء). || درآورنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). و رجوع به اتلاج شود. || اجازه ٔ دخول داده شده ...
-
مدثر
لغتنامه دهخدا
مدثر. [ م ُدْ دَث ْ ث ِ ] (ع ص ) جامه در سر کشیده . جامه به سر درآورنده . (یادداشت مؤلف ). دثار و جامه ٔ چسبیده به تن پوشیده . (ناظم الاطباء). خویشتن در دثار فروبرده . (از اقرب الموارد) . رجوع به ادثار شود. || (اِخ ) یکی از القاب پیغامبر اسلام است ....
-
مطراگر
لغتنامه دهخدا
مطراگر. [ م ُ طَرْ را گ َ ] (ص مرکب )کسی که پارچه ها پرداخت میکند. تازه سازنده و زینت دهنده و به جلوه درآورنده و آرایش دهنده : سخن پیرایه ٔ کهنه ست و طبع من مطراگرمرا بنمای استادی کز اینسان کهنه آراید. خاقانی .|| آن که کاغذ را مهره مینماید. (ناظم الا...