کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دخلت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دخلت
لغتنامه دهخدا
دخلت . [ دَ / دِ / دُ ل َ ] (ع اِ) نیت مرد و نهانی آن . (منتهی الارب ). دخلة : خبث باطن و فساد دخلت او و بغی بر ولی نعمت او را بر آن داشت که آبروی ملک بریخت و خانه ٔ قدیم دولت بر باد داد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). پوشیده نماند که عاقبت خداع وقصارای مکی...
-
واژههای همآوا
-
دخلة
لغتنامه دهخدا
دخلة. [ دَ ل َ ] (اِخ ) دهیست بسیارخرما. (منتهی الارب ). یاقوت گوید دهی است که به فراوانی خرما موصوف شده است و گمان میکنم به بحرین باشد. (معجم البلدان ).
-
دخلة
لغتنامه دهخدا
دخلة. [ دَ ل َ ] (ع اِ) جای شهد نهادن زنبوران . (منتهی الارب ).
-
دخلة
لغتنامه دهخدا
دخلة. [ دِ ل َ ] (ع اِ) رنگی آمیخته در رنگی . || آمیختن رنگی در رنگی . || هو حسن الدخلة؛ او نیکو روش است در کارهای خود. (منتهی الارب ).
-
دخلة
لغتنامه دهخدا
دخلة. [ دِ ل َ / دُ ل َ / دَ ل َ ] (ع اِ) راز و نهانی و باطن کار و نیت مرد و نهانی او: دخلةالرجل . (منتهی الارب ). دخلت : به خبث نخله و فساد دخله و رجس اعتقاد و قبح الحاد موصوف و معروف بود. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).
-
جستوجو در متن
-
ترامز
لغتنامه دهخدا
ترامز. [ ت َ م ُ] (ع مص ) ایما و اشاره کردن گروهی بیکدیگر: دخلت علیهم فتغامزوا و ترامزوا. (اقرب الموارد) (المنجد).
-
غمار
لغتنامه دهخدا
غمار. [ غ ُ / غ َ ] (ع اِ) غمارالناس ؛ مردم پراکنده از هر جای . (منتهی الارب ). || گروه مردم . یقال : دخلت غمارالناس ؛ ای فی زحمتهم و کثرتهم . (منتهی الارب ). انبوهی و بسیاری . (غیاث اللغات ). حفلة.
-
نحلت
لغتنامه دهخدا
نحلت . [ ن ِ ل َ ] (ع اِ) مذهب باطل . (غیاث اللغات ) : پوشیده نماند که عاقبت خداع و... مکیدت که از خبث دخلت و فساد نحلت متولد باشد مذموم است . (جهانگشای جوینی ). || بخشش بی عوض . || قرض حسن . || (مص ) کابین زن دادن بی عوضی و بی طلبی . || پیدا کردن . ...
-
حصیب
لغتنامه دهخدا
حصیب . [ ح ُ ص َ ] (اِخ ) وادیی است به یمن و زبید در این وادی واقع است .و زنان حصیب بحسن و جمال بر دیگر زنان یمن فایقند واز این جاست مثل : اذا دخلت الحصیب فهرول . یاقوت از جمحی نقل کند که حصیب نام آن شهر است و زیبد نام وادی آن است . و نسبت بدان حصیبی...
-
دخلة
لغتنامه دهخدا
دخلة. [ دِ ل َ / دُ ل َ / دَ ل َ ] (ع اِ) راز و نهانی و باطن کار و نیت مرد و نهانی او: دخلةالرجل . (منتهی الارب ). دخلت : به خبث نخله و فساد دخله و رجس اعتقاد و قبح الحاد موصوف و معروف بود. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).
-
مفاضح
لغتنامه دهخدا
مفاضح .[ م َ ض ِ ] (ع اِ) ج ِ مَفضَحة. (ناظم الاطباء). بدنامیها. رسواییها. ننگها. فضیحتها. زشتیها : اگر این موش کریه منظر تباه مخبر ذمیم دخلت دمیم طلعت همه روز مقابح سیرت و مفاضح سریرت تو در پیش همسایگان حکایت می کند... (مرزبان نامه ). و رجوع به مفضح...
-
اطراح
لغتنامه دهخدا
اطراح . [ اِطْ طِ ] (ع مص ) افکندن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). انداختن .(از اقرب الموارد) (غیاث اللغات از آداب الفضلا و منتخب ). دور انداختن . (آنندراج ) . || دور کردن کسی یا چیزی را. (از اقرب الموارد). دور گردانیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطبا...
-
تغضین
لغتنامه دهخدا
تغضین . [ ت َ ] (ع مص ) بچه ٔ ناتمام افکندن شتر ماده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || آژنگ روی گردانیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ترنجیدن و درکشیده شدن چیزی و فی الاساس : دخلت علیه فغضن لی من جبهته . ...