کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دختر بچه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
کتل دختر
لغتنامه دهخدا
کتل دختر. [ک ُ ت َ ل ِ دُ ت َ ] (اِخ ) گریوه ٔ مالان . (نزهةالقلوب ص 187). از گردنه های صعب العبور راه شیراز به بوشهر. (از جغرافیای غرب ایران ص 61 و 62). حمداﷲ مستوفی دو معبر یا کتل واقع در بالای دریاچه ٔ سر راه کازرون به شیراز را که اکنون به کتل پیر...
-
هرسه دختر
لغتنامه دهخدا
هرسه دختر. [ هََ س ِ دُ ت َ ] (اِخ ) آن سه ستاره را گویند که متصل است به یک پایه ٔ بنات نعش . (برهان ).
-
دختر برادر
لغتنامه دهخدا
دختر برادر. [ دُ ت َ رِ ب َ دَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) فرزند مادینه ٔ برادر. برادرزاده ٔ مادینه .
-
دختر بودن
لغتنامه دهخدا
دختر بودن . [ دُ ت َ دَ ] (مص مرکب ) دوشیزه بودن . بکر بودن . بمهربودن . شوی ناکرده بودن دختر. ناآرمیده بودن دختر با کسی . بکارة.
-
دختر خم
لغتنامه دهخدا
دختر خم . [ دُ ت َ رِ خ ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) شراب انگوری . (برهان ). کنایه از مطلق شراب . (آنندراج ). کنایه از شراب لعلی . (فرهنگ فارسی ). شراب . بنت خابیه . (یادداشت مؤلف ).
-
دختر روزگار
لغتنامه دهخدا
دختر روزگار. [ دُ ت َ رِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از حوادث روزگار. (برهان ). کنایه از حادثه و واقعه . (آنندراج ). کنایه از حوادث است . (انجمن آرا). ریب المنون .
-
دختر زادن
لغتنامه دهخدا
دختر زادن . [ دُ ت َ دَ ] (مص مرکب )فرزند مادینه بدنیا آوردن زن . مقابل پسر زادن که فرزند نرینه آوردن است . اجزاء. (تاج المصادر بیهقی ).
-
دختر شوهر
لغتنامه دهخدا
دختر شوهر. [ دُ ت َ رِ ش َ هََ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) دختندر. نادختری . (یادداشت مؤلف ). فرزند مادینه ٔ شوی از زن دیگر.
-
دختر صوفی
لغتنامه دهخدا
دختر صوفی . [ دُ ت َ رِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ترند. صعوه : باز امشب گوییا با دختر صوفی نشست بر زبان عندلیبان گفتگوی غنچه است . میرزا داراب جویا (آنندراج ).رجوع به صعوه شود.
-
دختر عمران
لغتنامه دهخدا
دختر عمران . [ دُ ت َ رِ ع ِ ] (اِخ ) مریم مادر عیسی علیه السلام . ام عیسی علیهاالسلام . (یادداشت مؤلف ) : آبستنی دختر عمران به پسر بودوآبستنی دختر انگور به جان است . منوچهری .رجوع به مریم شود.
-
دختر کعب
لغتنامه دهخدا
دختر کعب . [ دُ ت َ رِ ک َ ] (اِخ ) رابعه . رجوع به رابعه بنت کعب قزداری شود.
-
دختر نعش
لغتنامه دهخدا
دختر نعش . [ دُ ت َرِ ن َ ] (اِخ ) بنات نعش . بنات النعش . هفتورنگ . هفت ستاره ٔ روشن اند که از آن چهار ستاره را که مانند چهارگوشه اند «نعش » و سه ستاره ٔ دیگر را «بنات » نامند.- دختر نعش را کند پروین ؛ یعنی پریشان و پراکنده را جمع کند : تا ببینی چو...
-
دختر نوش
لغتنامه دهخدا
دختر نوش . [ دُ ت َ رِ ] (اِخ ) بنت الهنی ٔ.دختر لقیطبن زرارة، که پدرش وی را بنام دختر کسری نامید و عرب از آن پس این نام را بتعریب دختنوس و دخدنوس بر دختران خود نهاده اند. (از المعرب جوالیقی ).
-
سه دختر
لغتنامه دهخدا
سه دختر. [ س ِ دُ ت َ ] (اِخ ) سه خواهران است که کنایه از سه ستاره باشد از بنات النعش . (برهان ). بنات النعش . (فرهنگ رشیدی ) : نقشی از آن گرد سندسی سازدبر سر هر سه دختر اندازد. خاقانی .آن سه دختر وآن سه خواهر پنج وقت در پرستاری به یک جا دیده ام .خاق...
-
قلعه دختر
لغتنامه دهخدا
قلعه دختر. [ ق َ ع َ دُ ت َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان زهان بخش قاین شهرستان بیرجند ، واقع در 41هزارگزی جنوب خاوری قاین موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن معتدل است . سکنه ٔ آن 130 تن است . آب آن از قنات و محصول آن غلات ، زعفران و شغل اهالی زراعت و...