کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دحندح پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دحندح
لغتنامه دهخدا
دحندح . [ دِ ح ِ دِ ] (ع اِ) داب-ّه ای است کوچک . || بازی است مر طفلان عرب را و آن چنان باشد که می گویند این کلمه را پس هر که خطا کند یکپای برداشته جهان جهان راه رود هفت بار. (منتهی الارب ).
-
واژههای همآوا
-
دهنده
لغتنامه دهخدا
دهنده . [ دَ هََ دَ / دِ ] (نف ) که چیزی را دهد. آنکه چیزی را به کسی بدهد. آنچه دهد. مقابل گیرنده ؛ دستگاه دهنده . مقابل دستگاه گیرنده در برق و جز آن . (یادداشت مؤلف ). || عطاکننده . (ناظم الاطباء). معطی . باذل . بخشنده . (یادداشت مؤلف ). معطیه . (...
-
دهنده
لغتنامه دهخدا
دهنده . [ دَ هََ دِه ْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرکزی بخش صومعه سرای شهرستان فومن . واقع در 4/5هزارگزی شمال صومعه سرا متصل به راه فرعی اتومبیل رو کسما به کله سر. دارای 286 تن سکنه . آب آن ازرودخانه ٔ ماسوله . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
-
جستوجو در متن
-
دانه
لغتنامه دهخدا
دانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ) مطلق حبوب خوردنی از گندم و جو و عدس و باقلا و ماش و نخود و لوبیا و خلر و گاودانه و جز آن . مطلق حبه ها. غله . مطلق حبه ها از جنس گندم و جو و جز آن : پر از میوه کن خانه را تا بدرپر از دانه کن خنبه را تا بسر. ابوشکور.میازار مو...