کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دحلان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دحلان
لغتنامه دهخدا
دحلان . [ ] (اِخ ) احمدبن زینی مورخ و دانشمند مکی . در مکه بزاد و آنجا به فتوی و تدریس پرداخت و در مکه به سال 1304 هَ . ق . درگذشت . تصنیفاتی هم دارد. (الاعلام زرکلی ج 1 ص 39).
-
دحلان
لغتنامه دهخدا
دحلان . [ دُ ] (ع اِ) ددیست . (منتهی الارب ). || ج ِ دحل . رجوع به دحل شود. (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). یاقوت درمعجم البلدان دحائل را جمعالجمع و دحلان را جمع دانسته است . رجوع به دحل و دحائل شود. (معجم البلدان ).
-
واژههای همآوا
-
دهلان
لغتنامه دهخدا
دهلان . [ دِه ْ ] (اِخ ) دهی است از بخش سراسکند شهرستان تبریز. واقع در 8هزارگزی سراسکند. آب آن از چشمه و رود تأمین می شود.سکنه ٔ آن 482 تن . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
جستوجو در متن
-
دحایل
لغتنامه دهخدا
دحایل . [ دَ ی ِ ] (اِخ ) دحائل . یاقوت گمان برده است که همان دحلان باشد که نام جایی است رجوع به دحلان شود. (معجم البلدان ).
-
دحل
لغتنامه دهخدا
دحل . [ دَ / دُ ] (ع اِ) مغاک تنگ دهان فراخ شکم که در آن بتوان رفت و بساست که می رویاند درخت کنار را. (منتهی الارب ). پایابی که سرش تنگ بود وبن فراخ . (مهذب الاسماء). ج ، اَدحال . (مهذب الاسماء). || کاواکی در زیر آب کند. || کاواکی در عرض پهلوی تک چاه...
-
طاهر
لغتنامه دهخدا
طاهر. [ هَِ ] (اِخ ) (الشیخ ) ابن حسین بن طاهر. او راست : «المسلک القریب ، لکل ّ سالک منیب » این کتاب با دُعاء بخاری و طریقه ٔ سادات باعلوی که در تصوّف و از تألیفات شیخ احمد دِحلان است ، در مطبعه ٔ حسن طوخی به سال 1296 هَ . ق . چ سنگی ، و در مطبعه ٔ...
-
بابصیل
لغتنامه دهخدا
بابصیل . (اِخ ) (شیخ ) (متوفی 1280 هَ . ق .). محمدبن سالم بن سعید بابصیل از شاگردان شیخ زینی دحلان ، او راست : اسعاد الرفیق و بغیة الصدیق بحل سلم التوفیق الی محبة اﷲ علی التحقیق ، در تصوف . و در حاشیه ٔ آن دو رساله از شیخ محمدسعید بابصیل بن محمد مذکو...
-
دد
لغتنامه دهخدا
دد. [ دَ ] (اِ) وحش . وحشی . مقابل دام . سبع. (زمخشری ). درندگان . دده . جانور درنده چون شیر و پلنگ و جز آن . جانور درنده از بهایم . حیوان درنده . هر چهارپایی که درنده باشد مثل شیر و گرگ و یوز و سیاه گوش . (غیاث ) : ایا بدتر از دد به مهر و به خوی همی...