کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دحرجة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دحرجة
لغتنامه دهخدا
دحرجة. [ دَ رَ ج َ ] (ع مص ) گرد گردانیدن چیزی را. (منتهی الارب ). غلطانیدن . (غیاث ). درگردانیدن . (زوزنی ). گردانیدن . (غیاث ). دحراج . || غلطیدن . غل خوردن .
-
واژههای همآوا
-
دهرجة
لغتنامه دهخدا
دهرجة. [ دَ رَ ج َ ] (ع اِ)سیر شتاب . (منتهی الارب ) (آنندراج ). (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
ذمحلة
لغتنامه دهخدا
ذمحلة. [ ذَ ح َ ل َ ] (ع مص ) غلطانیدن . غلطانیدن چیزی را. ذحملة. دحرجة.
-
ذحملة
لغتنامه دهخدا
ذحملة. [ ذَ م َل َ ] (ع مص ) ذَمْحَلَة. غلطانیدن چیزی را. دحرجة.
-
فاناک
لغتنامه دهخدا
فاناک . (ص مرکب ) سخنی که در آن «فاء» بسیار آید: فأفاءة؛ مانند دحرجة، سخن فاناک گفتن . (منتهی الارب ).
-
دحراج
لغتنامه دهخدا
دحراج . [ دِ ] (ع مص ) گرد گردانیدن . گرداندن . غلطاندن . گرد گردانیدن چیزی را. دحرجة. (از منتهی الارب ). || غلطیدن . غل خوردن . غل غلی خوردن .
-
فأفاءة
لغتنامه دهخدا
فأفاءة. [ ف َءْ ف َ ءَ ] (ع مص ) مانند دحرجة، سخن فاناک گفتن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || (اِمص ) بستگی در زبان . (اقرب الموارد). فاناکی . (منتهی الارب ).
-
زردبة
لغتنامه دهخدا
زردبة. [ زَ دَ ب َ ] (ع مص ) خفه کردن کسی را. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || در زرداب افکندن : زردبه ُ قیل رماه فی الزرداب و قیل دحرجه .(التاج از ذیل اقرب الموارد). رجوع به زرداب شود.
-
مدحمل
لغتنامه دهخدا
مدحمل . [ م ُ دَ م ِ ] (ع ص ) غلطاننده بر زمین . (آنندراج ) (از ناظم الاطباء).نعت فاعلی است از دحملة، به معنی دحرجة. رجوع به دحملة شود. || که افتادگان و با خاک یکسان شدگان را می گذارد و پامال میکند . نعت فاعلی است از دحملة. رجوع به دحملة شود.
-
ترجمة
لغتنامه دهخدا
ترجمة. [ ت َ ج َ م َ ] (ع مص )تفسیر کردن زبانی را بزبان دیگر. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). بیان کردن سخن کسی را بزبان دیگر. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)(از المنجد): ترجم کلامه و عن کلامه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء)...
-
زرداب
لغتنامه دهخدا
زرداب . [ زَ ] (اِ مرکب ) نام خلطی است که به عربی صفرا گویند.(برهان ) (آنندراج ). آب زردرنگ و خلط و صفرا. (ناظم الاطباء). (از: زرد + آب ، آب زردرنگ ). (حاشیه ٔ برهان چ معین ). مایعی لزج ، کشدار، قلیایی ، تلخ ، مهوع و زردرنگ (علت وجه تسمیه ) که بوسیله...
-
ترجمان
لغتنامه دهخدا
ترجمان . [ ت َ ج ُ / ت َ ج َ / ت ُ ج َ / ت ُ ج ُ ] (ع ص ، اِ) شخصی را گویند که لغتی را بزبان دیگر تقریر نماید. (فرهنگ جهانگیری ) (برهان ). بیان کننده ٔ زبانی بزبانی ، بفتح و ضم یکم و بضم و فتح سوم ، پس دو در دو چهار بود و این محقق است از دیوان ادب ، ...