کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دجن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دجن
لغتنامه دهخدا
دجن . [ دَ ] (ع اِ) باران کثیر. باران بسیار. ج ، ادجان . دُجُن . دِجان . || تاریکی ابر برهم نشسته . (منتهی الارب ). سایه ٔ میغ. (مهذب الاسماء). || یوم دجن به ترکیب اضافی و توصیفی هر دو درست است . (منتهی الارب ).
-
دجن
لغتنامه دهخدا
دجن . [ دَ ] (ع مص ) الفت و انس گرفتن کبوتر و همچنین گوسپند. || فروپوشیدن ابر آسمان و زمین را. (منتهی الارب ). گرفتن هوا. گرفتن آسمان . پوشیدن ابر آسمان را. پوشیدن مه آسمان را. ابر شدن پوشیدن میغ آسمان را. (زوزنی ). تاریک شدن روزاز ابر. (تاج المصادر ...
-
دجن
لغتنامه دهخدا
دجن . [ دُ ج ُ ] (ع اِ) ج ِ دَجن . (منتهی الارب ).
-
دجن
لغتنامه دهخدا
دجن . [ دُ ج ُن ن ] (ع ) ج ِ دُجنة. || تاریکی . || ابر تاریک برهم نشسته ٔ بی باران . || فروپوشیدگی ابر به تاریکی و تراکم . (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
دجان
لغتنامه دهخدا
دجان . [ دِ ] (ع اِ) ج ِ دَجن ، باران کثیر. (منتهی الارب ). رجوع به دجن شود.
-
ادجان
لغتنامه دهخدا
ادجان . [ اَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ دَجن . بارانهای بسیار.
-
برآهوئی
لغتنامه دهخدا
برآهوئی . [ ب َ ] (اِخ ) طائفه ای ازطوایف نواحی سرحدی بلوچستان و مرکب از سی خانوار است که در دجن سکونت دارند. (جغرافیای سیاسی کیهان ).
-
دجنة
لغتنامه دهخدا
دجنة. [ دُ ج ُن ْ ن َ / دِ ج ِن ْ ن َ ] (ع اِ) تاریکی . || ابر برهم نشسته ٔ تاریک بی باران . (منتهی الارب ).ج ، دُجن . دُجنات . || فروپوشیدگی ابر به تاریکی و تراکم . یوم دُجنه (به اضافه و وصف هر دو آمده است ) و کذلک اللیله ، تضاف و تنعت . (منتهی الار...
-
دحنة
لغتنامه دهخدا
دحنة. [ دِ ح َن ْ ن َ / دِ ح ِن ْ ن َ ] (ع ص ) رجل دحنة؛ مرد گربز بدباطن . (منتهی الارب ). دجن . خبیث . پلید. || فربه کوتاه بالای کلان شکم . || زمین بلند. || (اِخ ) نام جد احمر شاعرست . (منتهی الارب ).
-
ابومحمد
لغتنامه دهخدا
ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) عبداﷲبن اسماعیل میکالی . کاتب و ادیبی بلیغ. او صدهزار شعر از قدما و متأخرین از برداشت و گاهی بطرز ادبا شعر می سرود و از اوست :یوم دجن قدتناهی طیبه و حقیق ان یحیا بالمطرهل یجوز الصحو فی اثنائه ان ّ هذاالرأی من ا...
-
تاریکی
لغتنامه دهخدا
تاریکی . (حامص ) (از: تاریک + «َی »، پسوند مصدری ) پهلوی تاریکیه ، گیلکی تاریکی ، فریزندی و نطنزی تاریکی ، یرنی تاریکی ، گورانی تاریکی . ظلمت . تیرگی . سیاهی . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). و بدین معنی در آنندراج نیز آمده است ضد روشنی . تیرگی و سیاهی...
-
ابوهلال
لغتنامه دهخدا
ابوهلال . [ اَ هَِ ] (اِخ ) عسکری . حسن بن عبداﷲبن سهل بن سعیدبن یحیی بن مهران ابوهلال اللغوی العسکری . یاقوت در معجم الأدباء آرد که ابوطاهر سلفی گفت ابواحمد (؟) را تلمیذی بود که نام او و نام پدرش موافق اسم او و پدر او و نیز عسکری بود و غالباً این ا...
-
اسماعیل
لغتنامه دهخدا
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن حماد الجوهری مکنی به ابونصر الفارابی . یاقوت گوید: وی خواهرزاده ٔ ابواسحاق فارابی صاحب دیوان ادب است . جوهری درذکاء و زیرکی و علم از اعاجیب زمان بود. اصل او از فاراب از بلاد ترک و امام در لغت و ادب است و خط او در جودت چنان...