کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دبوره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دبوره
لغتنامه دهخدا
دبوره . [ دِ رَ ] (اِخ ) از حکام بنی اسرائیل و از سال 1396 تا 1356 ق .م . حکم رانده است . (از قاموس الاعلام ترکی ). صاحب قاموس مقدس گوید: دبوره (بمعنی مگس عسل ) نبیه ای که در حکمت و تقوی و تدین معروف و بر اسرائیل قضاوت می نمود و او زوجه ٔ لفیدوت بود ...
-
دبوره
لغتنامه دهخدا
دبوره . [ دِ رَ ] (اِخ ) نام دایه ٔ رفقه . وی چون موتش دررسید و درتحت بلوط بیت ایل مدفون گردید. (سفر پیدایش 35:8).
-
جستوجو در متن
-
دبور
لغتنامه دهخدا
دبور. [ دَب ْ بو ] (ع اِ) جنس . (منتهی الارب ). || لباس . یقال : هو من شرح فلان و لا من دبوره ؛ ای من حزبه و زیه . (منتهی الارب ).
-
الون باکوت
لغتنامه دهخدا
الون باکوت . [ اُ ] (اِخ ) یعنی بلوط کریه ، وآن درخت بلوطی بود در نزدیکی بیت ایل که دبوره دایه ٔ ربقه در زیر آن مدفون شد. (از قاموس کتاب مقدس ).
-
قادش
لغتنامه دهخدا
قادش . [ دِ ] (اِخ ) شهری از شهرهای حصاردار نفتالی در جلیل که هم بلاویان جرشونی داده شد. (یوشع 20:7 و 21:23 و اول تواریخ ایام 6:76) و از آن پس شهر بست گردید. (یوشع 20:7) و مسکن باراق بود. (داود 4:6). و دبوره دو سبط ربولون و نفتالی را در آنجا جمع کرد....
-
داوران
لغتنامه دهخدا
داوران . [ وَ ] (اِخ ) اولاً موسی رتبه و درجه ٔ داوران بنی اسرائیل را بر حسب اشاره ٔ خسوره ٔ خود (پدر زن خود) یترون (شعیب ) قرارداد (سفر خروج 18: 12 - 26) و رؤسای هزاره و سده و پنجاهه و دهه بودند. ولی حاکم یا پادشاه قاضی و داور عظیم بود و ویرا واجب ...
-
یابین
لغتنامه دهخدا
یابین . (اِخ ) شهریار دومین حاصور که بسیار توانگر و شجاع بود و مدت بیست سال قوم اسرائیل در تحت ظلم و اقتدار وی می بودند. (سفر داوران 4:2). اما دبوره و باراق لشکر وی را منهزم ساخته و یاعیل زوجه ٔ حابرقینی سیسرای سپه سالار را کشته ایشان را شکستی فاحش د...
-
زبولون
لغتنامه دهخدا
زبولون . [ زَ ] (اِخ ) (سبط...) بنوزبولون یا زبولونیان یا قبیله ٔ زبولون ، یکی از اسباط یعقوب ، از اولاد زبولون ششمین فرزند او. در قاموس کتاب مقدس آمده : یکی از مقاطعات بارآور و خرم زمین کنعان به سبط زبولون داده شد که فیمابین بحر روم و دریای جلیل بود...
-
جدول
لغتنامه دهخدا
جدول . [ ج َدْ وَ ] (ع اِ) نهر خرد. (شرح قاموس ). جوی خرد. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). نهر صغیر. (اقرب الموارد) (شرفنامه ). نهر. (غیاث اللغات ). جوی آب . (آنندراج ). ج ، جَداول . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (شرح قاموس ). نهر کوچک .(ناظم الاطباء)...