کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دباغت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دباغت
لغتنامه دهخدا
دباغت . [ دِ غ َ ] (ع مص ) آشگری . دباغة. پوست پیرایی . آش کردن . پوست پیراستن . آش نهادن . حرفه ٔ دباغ . دباغی . پیراستن چرم . پیرایش پوست . پیراستن و پاک کردن پوست . (غیاث اللغات ). دباغی کردن . پیراهش . پیراهیدن . دبغ. دباغ . (منتهی الارب ) : وآن ...
-
واژههای مشابه
-
دباغت کردن
لغتنامه دهخدا
دباغت کردن . [ دِ غ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پوست پیراستن . رجوع به دباغت و دباغی شود.
-
واژههای همآوا
-
دباغة
لغتنامه دهخدا
دباغة. [ دِ غ َ ] (ع مص ) دباغت . پاک کردن وپیراستن پوست . پوست پیراستن . دباغی کردن . (منتهی الارب ) (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). پیراستن پوست را. (منتهی الارب ). خشک کردن رطوبات اصلیه از چیزی . (از آنندراج ). ازاله کردن رطوبات و گندگی های نجس از ...
-
جستوجو در متن
-
دباغی
لغتنامه دهخدا
دباغی . [ دَب ْ با ] (حامص ) آشگری . دباغت . دباغت پوست . پیراهیدن پوست . پیراهش پوست . پیراستن پوست . دبغ. (منتهی الارب ).
-
منیئة
لغتنامه دهخدا
منیئة. [ م َ ءَ ] (ع اِ) پوست ترنهاده به جهت دباغت . || جای دباغت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
گراشتن
لغتنامه دهخدا
گراشتن . [ گ َ ت َ ] (مص ) پوست گراشتن . دباغت .
-
پیراهیدن
لغتنامه دهخدا
پیراهیدن . [ دَ ] (مص ) دباغت دادن چیزی را. (آنندراج ). پیراستن .
-
ارط
لغتنامه دهخدا
ارط. [ اَ ] (ع مص ) بیرون آوردن زمین درخت ارطی را. (آنندراج ) (شمس اللغات ) (کنزاللغات ). || دباغت دادن پوست . (آنندراج ) دباغت کردن پوست . (شمس اللغات ). دباغت کردن بپوست درخت ارطی . (کنزاللغات ). || شتر را ارطی خوردن دادن . (شمس اللغات )(آنندراج )....
-
مدبغة
لغتنامه دهخدا
مدبغة. [م َ ب َ غ َ ] (ع اِ) جای دباغت . (منتهی الارب ) (از متن اللغة). دباغخانه . محل پوست پیرایی . || پوست در دباغت گذاشته . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از متن اللغة). ج ، مدابغ.
-
گزاستن
لغتنامه دهخدا
گزاستن . [ گ ُ ت َ ] (مص ) دباغت کردن و آراستن پوست . || سنگ نصب کردن . (ناظم الاطباء).
-
هنبان
لغتنامه دهخدا
هنبان . [ هَم ْ ] (اِ) انبان . پوستی باشد که درست از گوسفند برآورده باشند و دباغت کنند و چیزها در آن نهند. || زنبیل درویشان را نیز گفته اند که سفره ٔ گرد چرمین باشد. (برهان ).
-
ابأه
لغتنامه دهخدا
ابأه . [ اِءَ ] (ع مص ) قصاص کردن . || با مأوی بردن . || بازگردانیدن . || گریختن . || پوست را دباغت کردن . پیراستن پوست را.