کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دایگی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دایگی
لغتنامه دهخدا
دایگی . [ ی َ / ی ِ ] (حامص ) دایگانی . حضانت . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). کار دایه . شغل دایه : چون کودکان ز دایه و مامک ز بخت خوش دیدی نشان دایگی و مهر مامکی . سوزنی .فلک بدایگی دین او درین مرکززنیست بر سر گهواره ای بمانده دوتا. خاقانی .در کودکی ...
-
واژههای مشابه
-
دایگی کردن
لغتنامه دهخدا
دایگی کردن . [ ی َ / ی ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) حضانت . (دهار). دایگانی کردن . شیردادن زنی بچه ٔ دیگری را : وز دوستی زر که بنزدیک او بودگاهیش دایگی کند و گاه مادری . فرخی .دایگی کن بنوازش که نزادپانصد هجرت ازو به فرزند.خاقانی .
-
جستوجو در متن
-
تایگی
لغتنامه دهخدا
تایگی . [ ی َ / ی ِ] (حامص ) دایگی . پرستاری کودک . شغل دایه یا تایه .
-
تظؤر
لغتنامه دهخدا
تظؤر. [ ت َ ظَءْ ءُ ] (ع مص ) دایگی کردن و مهربان شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
خشک پستان
لغتنامه دهخدا
خشک پستان . [ خ ُ پ ِ ] (ص مرکب ) بی شیر. پستانی که شیر ندارد. چون : آن زن که برای دایگی استخدام شده بود خشک پستان بود.
-
دایه گری
لغتنامه دهخدا
دایه گری . [ ی َ / ی ِ گ َ ] (حامص مرکب ) شیردهندگی . دایگی . || پرورش و پرستاری کودکی . || ددگی . للگی . || قابلگی .
-
هفت محیط
لغتنامه دهخدا
هفت محیط. [ هََ م ُ ] (اِ مرکب ) کنایه از هفت فلک است . || هفت دریا را نیز گویند. (برهان ) : امر تو نطفه افکند بهر سه نوع تا کندهفت محیط دایگی چاربسیط مادری . خاقانی .رجوع به هفت دریا شود.
-
همدایگی
لغتنامه دهخدا
همدایگی . [ هََ ی َ / ی ِ ] (حامص مرکب ) هم دایگی . همشیربودن . نسبت دو طفل که آنها را یک دایه پرورد. همشیرگی : من اول شیر بنهادم تا سبب همدایگی و حق همشیرگی و تأکید محبت و مودت گردد. (تاریخ قم ).
-
مامکی
لغتنامه دهخدا
مامکی . [ م َ ] (حامص ) مامک بودن . حالت و چگونگی مامک . مادر بودن . مادرک بودن : چون کودکان ز دایه و مامک ز بخت خویش دیدی نشان دایگی و مهر مامکی . سوزنی (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).و رجوع به مامک شود.
-
معجری
لغتنامه دهخدا
معجری . [ م ِ ج َ ] (حامص ) معجر بودن . خاصیت معجر داشتن . همچون معجر بودن که سر برهنه را پوشاند : عیسی خرد را کند تابش ماه دایگی مریم عور را کند برگ درخت معجری . خاقانی .و رجوع به معجر شود.
-
حضانت
لغتنامه دهخدا
حضانت . [ ح ِ ن َ ] (ع مص ) حضن . در کنار گرفتن کودک را. پرورش دادن کودک را. پروردن بچه را. پروریدن طفل را. در کنار گرفتن کودک را و پرورش دادن او را. در بغل گرفتن صبی را. بچه پروردن . || دایگی کردن . (دهار) (مهذب الاسماء) (تاج المصادر بیهقی ). دایگی ...
-
شمرجة
لغتنامه دهخدا
شمرجة. [ ش َ رَ ج َ ] (ع مص ) مصدر بمعنی شِمراج . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). دورادور و تباه دوختن جامه را. (منتهی الارب ). رجوع به شمراج شود. || نیکو پرورش و دایگی بچه . || خلط کردن در سخن . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
شیرور
لغتنامه دهخدا
شیرور. [ شیرْ وَ ] (ص مرکب ) شیردار. شیری . شیرده . (یادداشت مؤلف ) : چون مردمان بنی سعد بیامدند به مکه زنان شیرور با کودکان و شویان تا کودکان بستانند به دایگی و شیر دهند. (ترجمه ٔ طبری بلعمی ).بز شیرور میش بد همچنین به دوشندگان داده بد پاکدین .فردو...