کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دایماً پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دایماً
لغتنامه دهخدا
دایماً. [ ی ِ م َن ْ ] (ع ق ) دائماً. بطور پیوسته . همیشه . مدام . علی الدوام همه وقت : دایماً یکسان نماند حال دوران غم مخور. حافظ.و دایماً درویشان و دوستان بواسطه ٔ قدم شریف ایشان می آمدند. (انیس الطالبین نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ص 134).
-
جستوجو در متن
-
مواظباً
لغتنامه دهخدا
مواظباً. [ م ُ ظِ بَن ْ ] (ع ق ) دایماً و علی الدوام و همیشه و همواره و پیوسته . (ناظم الاطباء). مشرفاً. مراقباً. و رجوع به مواظب شود.
-
سورچران
لغتنامه دهخدا
سورچران . [ چ َ ] (نف مرکب ) (تداول عامیانه ) آنکه بیشتر بمهمانیها رود از شکم پرستی . طفیل العرائس . سوری . (یادداشت بخط مؤلف ). آنکه دایماً در فکر سور خوردن باشد. سوری . || مفت خور. (فرهنگ فارسی معین ).
-
دل خوردن
لغتنامه دهخدا
دل خوردن . [ دِ خوَر / خُر دَ ] (مص مرکب ) غم و غصه خوردن . (از آنندراج ). || غذای روحانی خوردن . خوراک از حقایق و معانی ساختن . با حقیقت سروکار داشتن . (فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوی ) : دل بخور تا دایما باشی جوان از تجلی چهره ات چون ارغوان .مولوی .
-
غایات
لغتنامه دهخدا
غایات . (ع اِ) ج ِ غایت . غایتها. پایانها. نهایتها : دین پاکیزه و مردانگی و طبع جوادوین سه چیز از تو رسیده ست به غایات کمال . فرخی .و مدرسان سور و آیات و واقفان فصول و غایات ... (ترجمه ٔ محاسن اصفهان ص 119).زآسمان فتح و عرش دولت و معراج جاه دایماً در...
-
امیب
لغتنامه دهخدا
امیب . [ اَ ] (فرانسوی ، اِ) آمیب . جانوری تک سلولی از رده ٔریشه پاییان که هم در آبهای شیرین و هم در آبهای دریا میزید. حرکت و تغذیه ٔ وی بوسیله ٔ پاهای کاذب است . پروتوپلاسم آنها برهنه و بدون پوسته ٔ خارجی است . (از فرهنگ فارسی معین ، ذیل آمیب ). کلم...
-
اندوهگین
لغتنامه دهخدا
اندوهگین . [ اَ ] (ص مرکب ) غمگین . غمناک . ملول . (ازآنندراج ). دژم . پژمان . (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ). حزین . (دهار). دارای اندوه و غم و غمگین و محزون . (ناظم الاطباء). بتیمار. غمین . غمنده . انده گن . اندوهگن . مغموم . محزون . سادم . اسوان . ...
-
چارباغ گروس
لغتنامه دهخدا
چارباغ گروس . [ غ ِ گ َ ] (اِخ ) باغی است در سمت جنوب قصبه ٔ بیجار واقع و بواسطه ٔ خیابان های طویل عریض منقسم به چهار قسمت شده و بهمین جهت موسوم به این اسم شده ... در وسط باغ عمارتی عالی بنا کرده اند... این عمارت و باغ را مرحوم لطفعلی خان حاکم گروس ج...
-
عنت
لغتنامه دهخدا
عنت . [ ع َن َ ] (ع مص ) شکافته و شکسته گردیدن استخوان پیوندپذیرفته . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء).شکافته و شکسته شدن استخوان بعد از شکسته بندی آن . || تباه و فاسد شدن . (از اقرب الموارد). || هلاک شدن و نیست شدن . || رنج رسیدن بمردم...
-
پیوست
لغتنامه دهخدا
پیوست . [ پ َ / پ ِ وَ ] (ن مف مرخم ، ق ) مخفف پیوسته . همیشه . دایم . دایماً : چون چاشت کند بخویشتن پیوست تو ساخته باش کار شامش را. ناصرخسرو.لیک رازی است در دلم پیوست روز و شب جان نهاده بر کف دست . سنائی .تو شاد بادی پیوست و دشمنت غمگین ترانشاط رفیق...
-
دنباله
لغتنامه دهخدا
دنباله . [ دُم ْ ل َ/ ل ِ ] (اِ مرکب ) دم و دنب . (ناظم الاطباء). از دنبال + َه تخصیص نوع از جنس . (از یادداشت مؤلف ). و رجوع به دم و دمب و دنبال شود. || چیزی که شبیه به دم باشد. (ناظم الاطباء). چیزی که مشابه به دنبال باشد و دنبال به معنی دم چهارپای...
-
نوروزی
لغتنامه دهخدا
نوروزی . [ ن َ / نُو ] (ص نسبی ، اِ مرکب ) منسوب به نوروز. (ناظم الاطباء). مربوط به جشن نوروز یا ایام نوروز. (فرهنگ فارسی معین ) : در این فرخنده فروردین و خرم جشن نوروزی نصیب خسرو عادل سعادت باد و پیروزی . فرخی .آمدت نوروز و آمد جشن نوروزی فرازکامکار...
-
موشک
لغتنامه دهخدا
موشک . [ ش َ ] (اِ مصغر) مصغر موش یعنی موش کوچک . (ناظم الاطباء). نوعی از موش است . (آنندراج ). موش خرد. و این کلمه با موسکولوس لاتینی لفظاً و معناً از یک ریشه است ، چه موسکولوس هم به معنی موش کوچک است . (یادداشت مؤلف ) : نور گیتی فروز چشمه ٔ هورزشت...
-
کرم
لغتنامه دهخدا
کرم . [ ک ِ ] (اِ) هر حشره ٔ بری یا مائی و بحری را که به درازی گراید گویند و بغیر آن هم گاه اطلاق کنند. اسم انواعی از حشرات خرد و درشت غالباً دراز و باریک آبی و خاکی و هم آنچه بدین صفت ماند و در معده ٔ آدمی و دیگر جانوران نیز پیدا شود و هم آنچه مردار...