کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دایم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دایم
لغتنامه دهخدا
دایم . [ ی ِ ] (ع ص ) دائم . همیشه . (دهار) (مهذب الاسماء). واجب . پایدار. (ترجمان القرآن جرجانی ). پیوسته . هموار. همواره : بر تو در سعادت هموار باز بادعیش تو باد دایم با یار مهربان . منوچهری .حاسد را هرگز آسایش نباشد که با تقدیر خدای تعالی دایم بجن...
-
واژههای مشابه
-
دایم الایام
لغتنامه دهخدا
دایم الایام . [ ی ِ مُل ْ اَی ْ یا ] (ع ق مرکب ) دائم الایام . علی الاتصال . همه وقت .همواره و همیشه . اتصالاً. لاینقطع. دائم بروزگاران .
-
دایم الخمر
لغتنامه دهخدا
دایم الخمر. [ ی ِ مُل ْ خ َ ] (ع ص مرکب ) باده پرست .همیشه مست . مست مدام . پیوسته مست . دائم الخمر. سکیر. سکور. که پیوسته شراب خورد. رجوع به دائم الخمر شود.
-
دایم المرض
لغتنامه دهخدا
دایم المرض . [ ی ِ مُل ْ م َرَ ] (ع ص مرکب ) پیوسته بیمار. همیشه رنجور. پیوسته دردمند. که هماره رنجور بود. رجوع به دائم المرض شود.
-
دایم المعروف
لغتنامه دهخدا
دایم المعروف . [ ی ِ مُل ْ م َ ] (ع ص مرکب ) پیوسته سرشناس . همیشه زبانزد. همه گاه شناخته شده : توقعست ز انعام دایم المعروف زبهر آنکه نه امروز میکند افضال .سعدی .
-
جستوجو در متن
-
جاود
لغتنامه دهخدا
جاود. [وِ ] (ص ، اِ) مخفف جاوید است که بمعنی همیشه و دایم باشد. (برهان ). همیشه . همواره . دایم . باقی . پیوسته .(آنندراج ). جاوید. (ناظم الاطباء). جاودان . جاودانه .جاوید. جاویدان . (آنندراج ). رجوع بکلمات فوق شود.
-
دماغو
لغتنامه دهخدا
دماغو. [ دَ ] (ص مرکب ) در تداول عامه ، که آب دایم از بینی او آید. آنکه آب بینی غالباً روان دارد. آنکه آب بینی او غالباً بر پشت لب پدیدار است .که بینی او دایم آب پالاید. مفو. (یادداشت مؤلف ).
-
رهون
لغتنامه دهخدا
رهون . [ رُ ] (ع مص ) ثابت و دایم گردیدن و لاغر شدن کسی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || ثابت و برقرار ماندن چیزی . (ناظم الاطباء). ثابت دایم داشتن چیزی را. (منتهی الارب ). رجوع به رهن شود.
-
آمنون
لغتنامه دهخدا
آمنون . [ م ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ آمِن : عارفان زآنند دایم آمنون که گذر کردند از دریای خون .مولوی .
-
جاویدانه
لغتنامه دهخدا
جاویدانه . [ ن َ / ن ِ ] (ق ) جاویدان . همیشه . دایم . (برهان ). جاود. جاودان . جاوید.
-
دنفة
لغتنامه دهخدا
دنفة. [ دَ ن ِ ف َ ] (ع ص ) بیمار دایم (زن ). (منتهی الارب ) (ازناظم الاطباء).
-
سدنک
لغتنامه دهخدا
سدنک . [ ] (اِخ ) نام منزلیست به تغزغز که دایم اندر وی برف و باران بود. (از حدود العالم چ دانشگاه تهران ص 78).
-
امخط
لغتنامه دهخدا
امخط. [ اَ خ َ ] (ع ص ) آنکه دایم از بینی وی آب رود. (بحر الجواهر).