کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دایرهزنگی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
دایره زنگی
لغتنامه دهخدا
دایره زنگی . [ ی ِ رَ / رِ زَ ] (اِ مرکب ) رجوع به دایره (در معنی آلت موسیقی ) شود.
-
زنگی
لغتنامه دهخدا
زنگی . [ زَ ] (اِخ ) (امرای ...) رجوع به اتابکان الجزیره و شام شود.
-
زنگی
لغتنامه دهخدا
زنگی . [ زَ ] (اِخ ) ابن سنقر. رجوع به اتابکان فارس شود.
-
زنگی
لغتنامه دهخدا
زنگی . [ زَ ] (اِخ ) اتابک عمادالدین زنگی پسر آق سنقر. رجوع به اتابکان الجزیره و شام و عمادالدین و حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 321 و 551 شود.
-
زنگی
لغتنامه دهخدا
زنگی . [ زَ ] (اِخ ) تیره ای از طایفه ٔ اورگ ازهفت لنگ بختیاری . (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 74).
-
زنگی
لغتنامه دهخدا
زنگی . [ زَ ] (اِخ ) دهی از دهستان صوفیان است که در بخش شبستر شهرستان تبریز واقع است و 245 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
زنگی
لغتنامه دهخدا
زنگی . [ زَ ] (ص نسبی )منسوب به زنگ . منسوب به قبایل سیاه پوست ساکن افریقای شرقی . زنگباری . سیاه پوست . (از فرهنگ فارسی معین ج 2 و 5). منسوب به زنگ . مصری . حبشی و مردم سیاه رنگ و مردم بیابانی و وحشی و مردم ابله . ج ، زنگیان . (ناظم الاطباء). باشنده...
-
زنگی
لغتنامه دهخدا
زنگی .[ زَ ] (اِخ ) ابن مودود. رجوع به اتابکان سنجار و حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 560 و تاریخ مغول اقبال شود.
-
دایره
لغتنامه دهخدا
دایره . [ ی ِ رَ ] (ع ص ) دایرة. مؤنث دایر. دائرة. دورزننده . گردنده . || (اِ) دائرة. در اصطلاح هندسه شکلی باشد مسطح و مدور و خطی گرد وی درگرفته ، و در اندرون نقطه ای بمرکز، نقطه ای چنانکه خطهای مستقیم که از نقطه به محیط کشی همچند یکدیگر باشد و آن ن...
-
گارون زنگی
لغتنامه دهخدا
گارون زنگی . [ رُ زَ ] (اِ مرکب ) نامی است که در بندر عباس به بادام هندی دهند. رجوع به بادام هندی شود.
-
نعل زنگی
لغتنامه دهخدا
نعل زنگی . [ ن َ ل ِ زَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب )نعل شام . کنایه از ماه است . (آنندراج ) : که چون شاه چین زین بر ابرش نهادفلک نعل زنگی در آتش نهاد.نظامی (آنندراج ).
-
زنگی آباد
لغتنامه دهخدا
زنگی آباد. [ زَ ] (اِخ ) دهی از دهستان مرودشت است که در بخش زرقان شهرستان شیراز واقع است و 930 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
-
زنگی آباد
لغتنامه دهخدا
زنگی آباد. [ زَ ] (اِخ ) مرکز دهستان زنگی آباد بخش مرکزی شهرستان کرمان است که 1618 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
زنگی آباد
لغتنامه دهخدا
زنگی آباد. [ زَ ] (اِخ ) یکی از دهستانهای بخش مرکزی شهرستان کرمان است . این دهستان از 56 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده و قراء مهم آن عبارتند از: اختیارآباد، شاهرخ آباد، علی آباد کهنوج . مرکز دهستان قریه ٔ زنگی آباد است و سکنه ٔ دهستان در حدود12813 تن م...
-
زنگی دارو
لغتنامه دهخدا
زنگی دارو. [ زَ ] (اِ مرکب ) دوایی است که آنرا به عربی عقربان خوانند و آن بیخ کبر رومی است و بعضی گویند حشیشة الطحال باشدو آن را حشیشة الدودیة نیز گفته اند و به یونانی اسقولوقندریون خوانند. (برهان ). نباتی است بی ساق و خوشه و ثمر، غالباً در سنگلاخها ...