کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دانشی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دانشی
لغتنامه دهخدا
دانشی . [ ن ِ ] (اِخ ) از شاعران قرن نهم هَ . ق . عثمانی است و این بیت از اوست :قامتی حلقه تنی زرد اولانی اونوتمه قولاغکده کوپه اولسون سنک ای گل سوزمز.(از قاموس الاعلام ترکی ).
-
دانشی
لغتنامه دهخدا
دانشی . [ ن ِ ] (ص نسبی ) دانشمند. عالم . اهل دانش . بادانش . (برهان ). دانشور. دانشومند. دانشگر. صاحب دانش .دانشگر است که دانشمند و دانا باشد. دانا و مرد دانا و خردمند و عاقل . (ناظم الاطباء). نحریر : همه موبدان آفرین خواندندبر آن دانشی گوهر افشاندن...
-
واژههای مشابه
-
بی دانشی
لغتنامه دهخدا
بی دانشی . [ ن ِ ] (حامص مرکب )بی علمی . نادانی . جهل . (فرهنگ فارسی معین ). نادانی وکردار نادان و هر چیز نالایق بعمل کسی . غمری . (ناظم الاطباء). بیخبری . بی علمی . جهل و نادانی : براه مسیحا بدو دادمش ز بی دانشی روی بگشادمش . فردوسی .مر آن را سکندر ...
-
دانشی مرد
لغتنامه دهخدا
دانشی مرد. [ ن ِ م َ ] (اِ مرکب ) دانا مرد. مرد عالم . مردی از اهل علم . مردی دانشور : دگر آنکه دارد بیزدان سپاس بود دانشی مرد نیکی شناس . فردوسی .ایا دانشی مرد بسیارهوش همه جامه ٔ آزمندی مپوش . فردوسی .سخن سنج و دینار گنجی مسنج که بر دانشی مرد خوارس...
-
جستوجو در متن
-
کان شناسی
لغتنامه دهخدا
کان شناسی . [ ش ِ ] (حامص مرکب ) آشنایی به معادن . دانشی که از راه آن به وجود و چگونگی بهره برداری کانها پی توان برد.
-
اصطلاح شناسی
لغتنامه دهخدا
اصطلاح شناسی . [ اِ طِ ش ِ ] (حامص مرکب ) آگاهی به اصطلاحات فن یا دانشی . شناختن اصطلاحات علمی یا هنری .
-
بی فهمی
لغتنامه دهخدا
بی فهمی . [ ف َ ] (حامص مرکب ) بی دانشی . (آنندراج ). بی علمی . جهالت و کودنی . (ناظم الاطباء).
-
رامش یافتن
لغتنامه دهخدا
رامش یافتن . [ م ِت َ ] (مص مرکب ) با طرب و شادی دمساز شدن . بهره مند شدن و برخوردار گردیدن و لذت بردن از طرب . بهره یافتن از طرب . حظ بردن از عیش و عشرت و شادی : بیاموز و بشنو ز هر دانشی بیابی ز هر دانشی رامشی .فردوسی .
-
نشاف
لغتنامه دهخدا
نشاف . [ ن َ ] (اِ) جنون . دیوانگی . خبط. (غیاث اللغات از لطایف اللغات ) (آنندراج ) : که چرا پیغام خامی از گزاف بردم از بی دانشی و از نشاف .مولوی .
-
زردقة
لغتنامه دهخدا
زردقة. [ زَ دَ ق َ ] (ع اِ) دانشی که درباره ٔ گیاه و حیوان بجز انسان تحقیق می کند. رجوع به تذکره ٔ ضریر انطاکی جزو2 ص 123 شود.
-
برزوی
لغتنامه دهخدا
برزوی . [ ب ُ ] (اِخ ) رجوع به برزویه شود : برآمد ز قنوچ برزوی شادبسی دانشی برگرفته بیاد.فردوسی (ملحقات شاهنامه ).
-
تکنین
لغتنامه دهخدا
تکنین . [ ت َ ] (ع مص )فروپوشیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). فروپوشیدن و در لفاف گذاشتن و محفوظ داشتن و مخفی ساختن چیزی یا دانشی و جز اینها. (از اقرب الموارد).
-
دانامرد
لغتنامه دهخدا
دانامرد. [ م َ ] (اِ مرکب ) مرد دانا. خردمند. دانشمند. عالم . دانشی مرد : مرد دانا شود زدانا مردمرغ فربه شود بزیر جواز.ناصرخسرو.