کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دانش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دانش
لغتنامه دهخدا
دانش . [ ن ِ ] (اِخ ) اسمش میرزا محمدرضی از سادات عالی درجات مشهد رضوی است . این چند شعر از او نوشته شده است :وعده ٔ همصحبتان رفته روز محشرست دیر می آید قیامت کشت تنهایی مرا.به کویش رفتم و در پای من خاری شکست آنجابحمداﷲ که شد تقریبی از بهر نشست آنجا....
-
دانش
لغتنامه دهخدا
دانش . [ ن ِ ] (اِخ ) مرحوم میرزا حسین خان متخلص به دانش از فضلا و شعرای مشهورایران مقیم ترکیه که اغلب در استانبول و گاه نیز درآنکارا (آنقره ) اقامت داشت . وی را تألیفات عدیده است که اغلب آنها بترکی عثمانی است ، از جمله یکی «سرآمدان سخن » است در ترا...
-
دانش
لغتنامه دهخدا
دانش . [ ن ِ ] (اِخ ) منشی دانش علیخان با برادر خود منشی رونق علیخان کتابت نواب سعادت علیخان حاکم خطه ٔ اود هندوستان داشت و در لکهنو (لکنهو) بزاد برآمده . این بیت ازوست :آن سلسله ٔ زلف مجنبان دگر ای باددر شور میاور دل شوریده ٔ ما را.(قاموس الاعلام تر...
-
دانش
لغتنامه دهخدا
دانش . [ ن ِ ] (اِخ ) میرزا تقی خان مستشار اعظم ملقب به ضیاءلشکر فرزند مرحوم میرزا حسین وزیر تفرشی است و در حدود سال 1288 هَ . ق . (1240 هَ . ش .) در تفرش تولد یافته است . سالها در خدمت میرزا یوسف مستوفی الممالک صدر اعظم و ظل السلطان و ناصرالملک و می...
-
دانش
لغتنامه دهخدا
دانش . [ ن ِ ] (اِمص ) اسم مصدر از دانستن . دانست . (فرهنگ نظام ). عمل دانستن . دانندگی . دانائی . علم و فضل و دانستن چیزی باشد. (برهان ). درایت . فقاهة. فقه . فضل . ادب . (صراح ). علم . حکمت . (زمخشری ) (دهار) (ترجمان القرآن ). حصول علم ثابت ، و در ...
-
واژههای مشابه
-
اختر دانش
لغتنامه دهخدا
اختر دانش . [ اَ ت َ رِ ن ِ ] (اِخ ) کنایه از مشتری و عطارد. (مؤید الفضلاء) (برهان قاطع) : مرا از اختر دانش چه حاصل که من تاریکم ، او رخشنده اجزا.خاقانی .
-
حبش دانش
لغتنامه دهخدا
حبش دانش . [ ح َ ب َ ش ِ ن ِ ] (اِخ ) ملاعلی . رجوع به دانش شود.
-
دانش اصفهانی
لغتنامه دهخدا
دانش اصفهانی . [ ن ِ ش ِ اِ ف َ ] (اِخ ) اسمش آقامحمدعلی مشهور به آقابزرگ از معارف نجبای آن ولایت و خواجه ای جواد بوده است . ازوست :باز از شکایتی ز من آزرده شد دلش ما را بحال خود نگذارد زبان ما.نمردم تا شد از زخم دگر آزرده آن بازونمیدانم که خواهد خوا...
-
دانش اندوختن
لغتنامه دهخدا
دانش اندوختن . [ ن ِ اَ ت َ ] (مص مرکب ) علم اندوختن . دانش الفنجیدن . دانش الفختن . ذخیره کردن دانش . علم فراگرفتن .
-
دانش سگال
لغتنامه دهخدا
دانش سگال . [ ن ِ س ِ ] (نف مرکب ) سگالنده ٔ دانش . دانشمند : شگفتی بدان روی سوی شمال چه گوید جهاندیده دانش سگال . اسدی .بپاسخ چنین گفت دانش سگال که این گاو نزدیک من هست سال . اسدی .چو هندوی دانا بچندین سؤال زبون شد ز فرهنگ دانش سگال .نظامی .
-
دانش آباد
لغتنامه دهخدا
دانش آباد. [ ن ِ ] (اِ مرکب ) آبادشده بدانش . علم آباد. آنجاکه بعلم و دانش آباد و معمور شده باشد : نیست در هیچ دانش آبادی فحل و داناتر از من استادی .نظامی .
-
دانش آرا
لغتنامه دهخدا
دانش آرا. [ ن ِ ] (نف مرکب ) دانش آرای . دانش پیرا. (آنندراج ).آراینده ٔ دانش . زینت دهنده ٔ فضل و دانش : ردی دانش آرای یزدان پرست زمین حلم و دریادل و راددست .اسدی .
-
دانش آزما
لغتنامه دهخدا
دانش آزما. [ ن ِ ] (نف مرکب ) آزماینده ٔ دانش . آزماینده ٔ علم و فضل . امتحان کننده ٔ دانش . علم آزما : نسبت خاقان بمن کنند گه فخرور نگرد دانش آزمای صفاهان .خاقانی .
-
دانش آموز
لغتنامه دهخدا
دانش آموز. [ ن ِ ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) که دانش آموزد. که علم آموزد. که دانش فراگیرد. شاگرد. (غیاث ). شاگرد مدرسه . طالب علم . آموزنده ٔ علم : چو بر دین حق دانش آموز گشت چو دولت بر آفاق پیروز گشت . نظامی .خرد دانش آموز تعلیم اوست دل از داغداران تسلیم...