کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دانا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دانا
لغتنامه دهخدا
دانا. (اِخ ) ملافخرالدین کشمیری از مشاهیر شعراست در عهد فرخ سیر وارد شاه جهان آبادشد و در زمره ٔ منشیان حکمران آنجا درآمد و مأمور تحریر «شاهنامه ٔ فرخ سیری » گردید از آنجا بکشیمر بازگشت و به سال 1150 هَ . ق . درگذشت . این بیت او راست :دل بر خیال روی...
-
دانا
لغتنامه دهخدا
دانا. (اِخ ) نام دهی دیرینه در نزدیکی حلب به عواصم در دامنه ٔ جبل لبنان و در کران آن صفه ای است بفراخی میدانی و در میانه ٔ آن قبری است و قبه ای اما خداوند آن شناخته نیست . (از معجم البلدان ). و نیز رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود.
-
دانا
لغتنامه دهخدا
دانا. (اِخ ) نام شهری بآسیای صغیر در بیست وپنج فرسنگی کاپادوکیه بعهد اردشیر دوم پادشاه هخامنشی . (ایران باستان ج 2 ص 1001).
-
دانا
لغتنامه دهخدا
دانا. (اِخ ) نام نهری بافریقای جنوبی و آن بطول 350هزار گز است و باقیانوس هند ریزد.
-
دانا
لغتنامه دهخدا
دانا. (اِخ ) نام یکی از سران غز در قرن پنجم هجری . این مرد بهمراهی بوقا و کوکتاش و منصور از رؤسای آن طوایف در 429 بمراغه رفته و جامع آنجا را آتش زده و اهل شهر و کردان هذبانیه را کشته است . (کرد و پیوستگی نژادی و تاریخی او ص 189).
-
دانا
لغتنامه دهخدا
دانا. (نف ) صفت فاعلی دائمی از دانستن . داننده . مقابل نادان . مقابل کانا. مقابل جاهل . کندا. عالم .علیم . (منتهی الارب ). علاّم . (السامی ) (مهذب الاسماء).شاعر. فطن [ ف َ / ف ِ ] . کاتب . نطاسی . نطس [ ن َ طِ / ن َ طْ / ن َ طُ ] . عارف . عریف . طَبن...
-
واژههای مشابه
-
جان دانا
لغتنامه دهخدا
جان دانا. [ ن ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نفس ناطقه . روان روشن : گر کند شهباز مرغان را شکارمن شکارش جان دانا دیده ام .خاقانی .
-
درختک دانا
لغتنامه دهخدا
درختک دانا.[ دِ رَ ت َ ک ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نام درختی است که به هر جانب که آفتاب بگردد برگهای آن رو بجانب آفتاب کنند. و بعضی گویند درخت وقواق همانست . (برهان ) (از آنندراج ). درختی است در جزیره ٔ اندلس ، گویند هرکه برگ آن زیر سر نهاده خواب ک...
-
امی دانا
لغتنامه دهخدا
امی دانا. [ اُم ْ می ِ ] (اِخ ) کنایه از رسول اکرم (ص ) است . رجوع به امی شود.
-
دانا شدن
لغتنامه دهخدا
دانا شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) عالم شدن . دانشی شدن . دانشمند شدن . تفقه . (ترجمان القرآن ) : مرد دانا شود ز دانا مردمرغ فربه شود بزیر جواز. ناصرخسرو.شمس چون پیدا شود آفاق ازو روشن شودمرد چون دانا شود دل در برش دریا شود. ناصرخسرو.گرقابل فرمانی دانا...
-
دانا گردیدن
لغتنامه دهخدا
دانا گردیدن . [ گ َ دَ ] (مص مرکب ) دانا شدن . عالم و خردمند گردیدن . دانشمند شدن . طَبْن . طَبانة. طبانیة. طبونة. (منتهی الارب ): سرس ؛ دانا و هوشیار گردیدن سپس نادانی . (منتهی الارب ).
-
اندرز اوشنر دانا
لغتنامه دهخدا
اندرز اوشنر دانا. [ اَ دَ زِ اُ ن َ رِ ] (اِخ ) رساله ای است بزبان پهلوی دارای قریب 145 کلمه ، شامل اندرزهای منسوب به اوشنر. (فرهنگ فارسی معین ، اعلام ).
-
واژههای همآوا
-
دانع
لغتنامه دهخدا
دانع. [ ن ِ] (ع ص ) فرومایه و بخیل . (آنندراج ) (منتهی الارب ).