کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دامنکش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دامنکش
لغتنامه دهخدا
دامنکش . [ م َ ک َ ] (نف مرکب ) که دامن کشد. که دنباله ٔ دامن بر روی زمین فروهلد و براه رود. || مجازاً معنی خرامنده و بناز رونده دارد. ج ، دامنکشان .
-
جستوجو در متن
-
دامنکشی
لغتنامه دهخدا
دامنکشی . [ م َ ک َ ] (حامص مرکب ) عمل دامنکش . رفتن بناز و تکبر. خرامش بناز. || ترک . اعراض . روگردانی : یار مساعد بگه ناخوشی دام کشی کرد نه دامنکشی . نظامی .|| تواضع. فروتنی . خضوع .
-
چتو
لغتنامه دهخدا
چتو. [ چ َ ] (اِ) پرده ای باشد که بر روی چیزها پوشند. (برهان ). بمعنی پرده است . (انجمن آرا) (آنندراج ) (فرهنگ شعوری ). پرده باشد. (جهانگیری ). پرده و حجابی که بر روی چیزی پوشند. (ناظم الاطباء). پرده . (فرهنگ نظام ) : دگر ریاحین چون دختران دامنکش گرف...
-
دامنکشان
لغتنامه دهخدا
دامنکشان . [ م َ ک َ ] (اِ مرکب ) ج ِ دامنکش . || خرامندگان بناز : یکنفس ای خواجه ٔدامنکشان آستنی بر همه عالم فشان . نظامی .دامن مکش ز صحبت ایشان که در بهشت دامنکشان سندس خضرند وعبقری . سعدی .دامنکشان حسن دلاویز را چه غم کاشفتگان حسن گریبان دریده اند...