کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دامغ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دامغ
لغتنامه دهخدا
دامغ. [ م ِ ] (ع ص ) سرشکننده . (آنندراج ) (غیاث ). || تباه کننده . (دهار). هلاک کننده : تو دامغ روم و از حسامت زلزال بدامغان ببینم . خاقانی .قاهر کفار و باج از قاهره درخواسته دامغ اشرار و گرد از دامغان انگیخته . خاقانی .|| خوارکننده . (دهار).
-
واژههای همآوا
-
دامق
لغتنامه دهخدا
دامق . [ م ِ ] (ع ص ) تباه بی خیر. (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
زلزال
لغتنامه دهخدا
زلزال . [ زَ / زِ ] (ع اِمص ، اِ) جنبش . اسم است تزلزل را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). جنبش سخت . حرکت شدید. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). اسم است از «زلزل الارض ». (از اقرب الموارد): اذا زلزلت الارض زلزالها. (قرآن 1/99).تو دامغ روم و از حسامت زلزال ...
-
حسام
لغتنامه دهخدا
حسام . [ ح ُ ] (ع اِ) شمشیر بران . (مهذب الاسماء) (دهار). شمشیر تیز. شمشیر برنده . تیغ تیز : آنجا که حسام او نماید روی از خون عدو گیا شود روین . عسجدی .بر لب جام نگاریده غلامی راداده در دستش آهخته حسامی را. منوچهری .ز بس رکوع و سجود حسام گوئی توهوا م...
-
دامغان
لغتنامه دهخدا
دامغان . (اِخ ) دمغان (در تداول عامه ). شهری است میان خراسان و طهران کنار راه سمنان بشاهرود، در 339400گزی طهران و 249هزارگزی گرمسار، دارای ایستگاه راه آهن ، عرض آن 36 درجه و 10 دقیقه و طول آن 54 درجه و 20 دقیقه . دمشقی گوید: از بلاد جبال است و صاحب غ...