کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دامادی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دامادی
لغتنامه دهخدا
دامادی . (حامص ) ازدواج . کدخدائی . کتخدائی . شاهی . زن گرفتن و جشن کردن . مصاهرت . عروسی . (آنندراج ). صهریت : بخانه ٔ زن می شدند بدامادی . (تاریخ بخارا). گفت پسرفلان زن خواسته است بدامادی میرود. (تاریخ بخارا).ازپی دامادی پروانه امشب ساخت عشق در عرو...
-
واژههای مشابه
-
دامادی کردن
لغتنامه دهخدا
دامادی کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ازدواج کردن . زن گرفتن و جشن کردن . کدخدائی کردن : مخاتنة؛ دامادی کردن با کسی . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ).
-
جستوجو در متن
-
مخاتنة
لغتنامه دهخدا
مخاتنة. [ م ُ ت َ ن َ ] (ع مص ) دامادی کردن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). دامادی کردن با کسی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). خاتنه مخاتنة؛ دامادی کرد با وی . (ناظم الاطباء).
-
گردک سرای
لغتنامه دهخدا
گردک سرای . [ گ ِ دَ س َ ] (اِ مرکب ) جایی که برای نوعروس و داماد سازند و به عربی حجله گویند : هر طرف آرامگاه شاه دامادی است شوخ هر طرف گردک سرای نوعروسی دلبری است . واعظ قزوینی (از آنندراج ).رجوع به گردک شود.
-
شاه داماد
لغتنامه دهخدا
شاه داماد. (اِ مرکب ) داماد بهنگام عروسی . (از فرهنگ نظام ). داماد عزیز. (یادداشت مؤلف ) : کسی که همچو منش هست شاه دامادی شود ز دولت من روشناس شهر و دیار.فکری (از آنندراج ).|| داماد شاه . (ناظم الاطباء).
-
ختون
لغتنامه دهخدا
ختون . [ خ ُ ] (ع اِمص ) خسرگانی . مصاهرت . (از منتهی الارب ) (متن اللغة) (معجم الوسیط) (مهذب الاسماء). دامادی . || (مص ) ازدواج کردن مرد با زن . (از متن اللغة).
-
شیرینی خوردن
لغتنامه دهخدا
شیرینی خوردن . [ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) خوردن شیرینی و حلوا. || رسم نامزدی کردن عروسی را برای دامادی . احتفالی برای نامزدی عروسی به دامادی پیش از احتفال عقد نکاح . در مجلس جشنی زنی رانامزد مردی کردن . منعقد ساختن مجلس شیرینی خوران عروس از خویشا...
-
کورگان
لغتنامه دهخدا
کورگان . (ترکی -مغولی ، اِ) آنکه از جانب مادر هم پادشاه زاده باشد و در لغات ترکی نوشته که شخصی که نسبتش به سلاطین رسد و نسبت دامادی هم داشته باشد و به کاف اول فارسی و کاف دوم عربی به معنی پادشاهی که دختر خاقان چین در حباله ٔ نکاح او باشد. (از آنندراج...
-
مصاهره
لغتنامه دهخدا
مصاهره . [ م ُ هََ / هَِ رَ / رِ ] (از ع ، اِمص ) مصاهرة. مصاهرت . خسری . دامادی کردن . || رابطه ای که بواسطه ٔ ازدواج بین زوج و زوجه و خویشان هر یک از آن دو ایجاد می شود. خویشی سببی .(یادداشت مؤلف ). و رجوع به مصاهرت و مصاهرة شود.- مصاهره کردن ؛ و...
-
مصاهرة
لغتنامه دهخدا
مصاهرة. [ م ُ هََ رَ] (ع مص ) دامادی . خسری کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). یقال : صاهرهم و صاهر فیهم و صاهر الیهم ؛ ای صاهر فیهم صهراً. (منتهی الارب ). داماد گردیدن . (ناظم الاطباء). با کسی به نکاح وصلت کردن . (تاج المصادر بیهقی )(المصادر زوزنی )....
-
خانه داماد
لغتنامه دهخدا
خانه داماد.[ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) دامادی که در خانه ٔ پدرزنش مقیم باشد. (ناظم الاطباء). داماد سرخانه : ز آتش که شد خانه داماد آب عروسی است در خانه ٔ شیخ و شاب . وحید (از آنندراج ).|| (ترکیب اضافی ) خانه ٔ متعلق به داماد. چون : عقدکنان خانه ٔ داماد ...
-
مصاهرت
لغتنامه دهخدا
مصاهرت . [ م ُ هََ / هَِ رَ ] (ازع ، مص ) مصاهرة. داماد کردن و خسر کردن ، و این از هردو جهت باشد. (غیاث ). دامادی کردن . خسری کردن . (یادداشت مؤلف ). نسبتی است که به توسط نکاح پیدا شود. (قاموس کتاب مقدس ). دامادی . (ناظم الاطباء). ختونت . ختون . خوی...
-
سرخانه
لغتنامه دهخدا
سرخانه . [ س َ رِ ن َ / ن ِ ] (ترکیب اضافی ، ص مرکب ) متعلق به خانه . || خصوصی .- حمام سرخانه ؛حمام خزانه ای که سابقاً در خانه وجود داشت خاص مکنت داران .- خیاط سرخانه ؛ خیاط خصوصی .- داماد سرخانه ؛ دامادی که در خانه ٔ پدر و مادر عروس بماند.- معلم ...