کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دالة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دالة
لغتنامه دهخدا
دالة. [ دال ْل َ ] (ع اِمص ) دالت . اسم است اِدلال را، ای ما تدل به علی حمیمک . قال فی الغریبین : هو شبه جراءة علیه . (منتهی الارب ). رجوع به دالت شود. || ناز کردن . دَل ّ. (از منتهی الارب ). || (اِ) ناز.
-
واژههای مشابه
-
داله
لغتنامه دهخدا
داله . [ ل َ ] (ع اِ) شهرت . ج ، دال . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
داله
لغتنامه دهخدا
داله . [ ل َ / ل ِ ] (اِ) جزء دوم کلمه دوداله است و دوداله نام بازی است که کودکان به دو چوب بازند و از آن دو چوب است . آنکه بزرگتر است چنبه و آنکه کوچکترست پل نامند. رجوع به دوداله شود.
-
داله
لغتنامه دهخدا
داله . [ ل َ / ل ِ ] (اِ) دال .پرنده ٔ شکاری . (شعوری ج 1 ص 426). رجوع به دال شود.
-
داله
لغتنامه دهخدا
داله . [ ل ِه ْ] (ع ص ) ضعیف النفس . ناتوان . دالهة. (منتهی الارب ).
-
دنگ داله
لغتنامه دهخدا
دنگ داله . [ دَ گ ِ / گ َ ل َ / ل ِ ] (اِ مرکب ) به معنی دنگاله است که یخ زیر ناودان و امثال آن باشد. (برهان ) (از فرهنگ جهانگیری ) (آنندراج ). دنگاله و گلفهشنگ . (ناظم الاطباء) : خلم از دماغ و بینی من تا به پشت پای گشته ست دنگ داله ز سردی و از خمار....
-
واژههای همآوا
-
دالت
لغتنامه دهخدا
دالت . [ دال ل َ ] (ع اِمص ) گستاخی . (دهار). اسم است ادلال را ای ، ما تدل به علی حمیمک . قال فی الغریبین هو شبه جراءة علیه . (منتهی الارب ) : دالت صحبت ... بدان پیوسته است . (کلیله و دمنه ). اگر آلت اینست بدالت او هیچ معاملت گذارده نشود. (سندبادنامه...
-
جستوجو در متن
-
دنگ دانه
لغتنامه دهخدا
دنگ دانه . [ دَ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) دنگ داله . رجوع به دنگ داله شود.
-
دالهة
لغتنامه دهخدا
دالهة. [ ل ِ هََ] (ع ص ) ضعیف النفس و ناتوان . (منتهی الارب ). داله .
-
دال
لغتنامه دهخدا
دال . (ع ص ) زن فربه و سمین . زن فربه . (مهذب الاسماء) (دهار). || ج ِ دالة،شهرت . (منتهی الارب ).
-
اسنوری
لغتنامه دهخدا
اسنوری . [ اِ ] (اِخ ) یکی از مشاهیر دانشمندان ایسلاند. مولد وی سال 1178 م . در شهرک داله سیسل از کشور ایسلاند. وی به سال 1241 بقتل رسید. دو تصنیف راجع به اساطیر و ضروب امثال جزیره ٔ مزبور در زبان ایسلاند دارد که کراراً طبع ونشر و بزبان های سوئدی و ل...
-
گارد
لغتنامه دهخدا
گارد. (اِخ ) نام رودخانه ای است در فرانسه در مصب رود رُن به طول 113 هزارگز. یک قنات بزرگ رومی از آن میگذرد. به ترکی غارد. قاموس الاعلام ترکی آرد: نهری است در قسمت جنوبی فرانسه و تابع رودخانه ٔ رونیه . از اتحاد دو نهر غاردون دانه و زوغاردون داله که از...