کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دالان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دالان
لغتنامه دهخدا
دالان . (اِ) دهلیز. دالیز. دالیج . دلیج . بالان . بالانه . محلی میانه ٔ خانه و در کوچه . دالانه . (شرفنامه ). دهلیز که مابین دو در باشد. (شعوری ). کریدور. محلی مسقف میان در خانه و خانه : چو خوان اندرآمد بدالان شاه درون رفت زروان حاجب براه . فردوسی (ا...
-
دالان
لغتنامه دهخدا
دالان . (اِخ ) (کوه ...) میان بلوک فراشبند و نواحی بلوک دشتی است بفارس . (فارسنامه ٔ ناصری ص 337).
-
دالان
لغتنامه دهخدا
دالان . (اِخ ) ابن سابقةبن شامخ الحاشدی . جدی جاهلی و از بنی حمدان از قحطان است . (الاعلام زرکلی ج 1).
-
دالان
لغتنامه دهخدا
دالان . (اِخ ) دهی است از دهستان سرله بخش جانکی گرمسیر شهرستان اهواز. واقع در 39هزارگزی خاور راه اتومبیل رو هفتگل بگنبد لران . کوهستانی است و معتدل و مالاریائی و دارای 400 تن سکنه . آب آن از رودخانه ٔ پرتو و محصول آنجا غلات و برنج و شغل مردم آن زراعت...
-
دالان
لغتنامه دهخدا
دالان . (اِخ ) دهی است از دهستان قراتوره بخش دیواندره شهرستان سنندج . واقع در 18هزارگزی خاور دیواندره . کنار رودخانه ٔ قزل اوزن . کوهستانی است وسردسیر و دارای 100 تن سکنه . آب آن از رودخانه است و چشمه . محصول آنجا غلات و حبوبات و لبنیات و توتون وعسل ...
-
دالان
لغتنامه دهخدا
دالان . (اِخ ) دهی است از قرای بلوک کورستان در ولایت لارستان فارس . در یازده فرسخی قلعه ٔ فاریاب و چهارفرسخی مغربی کشّی واقعست . (فارسنامه ٔ ناصری ص 290 و فهرست بلوکات آن ).
-
واژههای مشابه
-
دألان
لغتنامه دهخدا
دألان . [ دَ ءَ ] (ع اِ) شغال . دُءِل . (منتهی الارب ).
-
دألان
لغتنامه دهخدا
دألان . [ دَءْ ] (ع مص ) فریفتن کسی را. (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ). دَأل . (منتهی الارب ).- ابن دألان ؛ مردی است . رجوع به ماده ٔ دول شود.
-
چالاب دالان
لغتنامه دهخدا
چالاب دالان . (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «اسم کوهی است مخروطی و بسیار مرتفع در مملکت غور افغانستان و یکی از قلل کوه «سیاهکوه » میباشد و در قدیم این کوهستان موسوم به «پاروزیانا» و شعبه ای از هندوکش بوده است . در خطوط میخی الواح بیستون اسمی از ای...
-
تنگ دالان
لغتنامه دهخدا
تنگ دالان . [ ت َ ] (اِخ ) دهی از دهستان گوده است که در بخش بستک شهرستان لار واقع است و 252 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
-
چم دالان
لغتنامه دهخدا
چم دالان . [ چ َ ] (اِخ ) ده کوچکی از دهستان سرله بخش جانکی گرمسیری شهرستان اهواز که در 39 هزارگزی جنوب باغ ملک و 12 هزارگزی خاور راه اتومبیل رو هفتگل به گنبد لران واقع است و 50 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
دالان ناور
لغتنامه دهخدا
دالان ناور. [ وُ ](اِخ ) نام موضعی است بقفقازیه کنار رود کورا (کر). (تاریخ مغول ص 266). و نیز رجوع به دالان ناوور شود.
-
دالان پر
لغتنامه دهخدا
دالان پر. [ ] (اِخ ) نام کوهی بمغرب ایران میان گردنه ٔ خزینه و کله شین کنار جاده ٔ ارومیه و نزدیک آبادی اشنویه است . حد سرحدی ایران از قله ٔ دالان پر میگذرد. (از جغرافیای غرب ایران ص 136).
-
دالان قودوق
لغتنامه دهخدا
دالان قودوق . (اِخ ) نام موضعی است میان سرخس و مرو و شپورغان . (تاریخ مبارک غازانی ص 46). اما در صفحه ٔ 52 همان کتاب همین موضع را دلان قدق ضبط کرده است و این ضبط اخیر که جزء دوم آن (یعنی قدق ) صورت دیگر «کده » است صحیح تر مینماید.