کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
داغ بستن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
داغ بستن
لغتنامه دهخدا
داغ بستن . [ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) داغدار کردن . نشان داغ در او پدید آوردن : بدل صد داغم از هر تار کاکل میتوان بستن باین تار محبت دسته ٔ گل میتوان بستن .مفیدبلخی .
-
واژههای مشابه
-
داغ داغ
لغتنامه دهخدا
داغ داغ . (ص مرکب ) دارای نشانها و لکه ها و خطوط برنگی خلاف رنگ متن .
-
داغ بالای داغ
لغتنامه دهخدا
داغ بالای داغ . [ ی ِ ] (اِ مرکب ) کنایه از رسیدن مصائب پی درپی است . (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی ). دردی پس دردی . رنجی پس رنجی دیگر. تعب و المی بدنبال الم و تعبی دیگر.
-
کپه داغ
لغتنامه دهخدا
کپه داغ . [ ک ُ پ َ ] (اِخ ) نام رشته کوهی است که در شمال خراسان و مشرق دریای خزر کشیده شده است . این کوه دنباله ٔ چین خوردگیهای قفقاز است و از تپه هایی خاکی تشکیل شده که هیچ نوع گیاه در آنها نمی روید و دارای دره هایی عمیق و مخوف می باشد. (از جغرافیا...
-
کانی داغ
لغتنامه دهخدا
کانی داغ . (اِخ ) دهی است از دهستان لاهیجان بخش حومه ٔ شهرستان مهاباد واقع در 31هزارگزی باختر مهاباد و 22 هزارگزی خاور شوسه ٔ خانه به نقده . ناحیه ای است واقع در جلگه ،معتدل و دارای 62 تن سکنه میباشد از رودخانه ٔ نقده مشروب میشود محصولاتش غلات ، توتو...
-
کوسه داغ
لغتنامه دهخدا
کوسه داغ . [ س َ / س ِ ] (اِخ ) محلی است در ارزنجان که در سال 639 هَ . ق . بین بایجو نویان وغیاث الدین کیخسرو جنگی در این محل رخ داد. (از تاریخ مغول اقبال ص 146) : و در آن وقت سلطان روم غیاث الدین کیخسرو پسر علاءالدین بود به موضع کوسه داغ بابایجو نوی...
-
گرم داغ
لغتنامه دهخدا
گرم داغ . [ گ َ م ِ ] (اِ مرکب ) مرحوم وحید دستگردی درگنجینه ٔ گنجوی آرد: مانند گرم زخم کنایه از اشتیاق مفرط است که بدان سبب از داغ بی خبر است : هنوز از عشق بازی گرم داغ است هنوزش شور شیرین در دماغ است .نظامی (از گنجینه ٔ گنجوی ص 132).
-
نعنا داغ
لغتنامه دهخدا
نعنا داغ . [ ن َ ] (اِ مرکب ) نعناع به روغن سرخ کرده . (یادداشت مؤلف ).
-
نمک داغ
لغتنامه دهخدا
نمک داغ . [ ن َ م َ ] (اِ مرکب ) نمک که آن را حرارت دهند و در کیسه ای کنند و برای رفع بعض سردردها آن کیسه را بر سر نهند.
-
نقره داغ
لغتنامه دهخدا
نقره داغ . [ ن ُ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) در تداول عامه ، جریمه ٔ نقدی . جزای نقدی . (یادداشت مؤلف ).
-
نیل داغ
لغتنامه دهخدا
نیل داغ . (اِ مرکب ) سیاهی داغ . (آنندراج ). سیاهی جای داغ کرده . (ناظم الاطباء) : دردمند آن به که سوزد داغ را بالای داغ بی زمین نیل داغم لاله کاری مشکل است .سراج (از آنندراج ).
-
ساری داغ
لغتنامه دهخدا
ساری داغ . (اِخ ) نام کوهی است در آذربایجان که معدن زغال سنگ دارد که اهالی بمیزان مصرف خود بطرز عادی از آن بهره برداری میکنند. (جغرافیای اقتصادی کیهان ص 4 و 292).
-
طوقلی داغ
لغتنامه دهخدا
طوقلی داغ . [ ] (اِخ ) نام کوهی ، و عین الفرات بدانجاست .
-
غرجه داغ
لغتنامه دهخدا
غرجه داغ . [ غ َ رَ ج َ ] (اِخ ) قرجه داغ . رجوع به قرجه داغ شود.