کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
داغی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
مقصدة
لغتنامه دهخدا
مقصدة. [ م ُ ق َص ْ ص َ دَ ] (ع اِ) داغی است مر گوشهای شتر را. (منتهی الارب ). یک قسم داغی که بر گوش شتر نهند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
داغ درفشی
لغتنامه دهخدا
داغ درفشی . [ غ ِ دِ رَ ] (ترکیب وصفی ) منسوب به داغ درفش . داغی با درفش پدید آمده . داغی که درفش را گرم کرده ، دهند و بداغ درفشی اکثر سوراخ کردن در چیزی منظور باشد. (غیاث ).
-
تلحیظ
لغتنامه دهخدا
تلحیظ. [ ت َ ] (ع اِ) داغی است زیر چشم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
قرعة
لغتنامه دهخدا
قرعة. [ ق َ ع َ ] (ع اِ) یکی قرع . رجوع به قرع شود. || داغی است که بر ساق شتر کنند. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
قصوة
لغتنامه دهخدا
قصوة. [ ق َص ْ وَ ] (ع اِ) داغی است بر زبر گوش . (منتهی الارب ). سمة باعلی الاذن . (اقرب الموارد).
-
مکوات
لغتنامه دهخدا
مکوات . [ م ِ ] (ع اِ) مأخوذ از تازی ، داغی و ابزاری آهنین که بدان داغ می کنند. (ناظم الاطباء). مکواة. و رجوع به مکواة شود.
-
اخذ
لغتنامه دهخدا
اخذ. [ اِ ] (ع اِ) سیرت . روش . رفتار. || خوی . عادت . طبیعت . || داغی که بر پهلوی شتر کنند هنگام خوف بیماری . || مانند. همسر.
-
حسن
لغتنامه دهخدا
حسن . [ ح َ س َ ](اِخ ) ابن علی قراچه داغی . رجوع به حسن گوهری شود.
-
تواء
لغتنامه دهخدا
تواء. [ ت ِ ] (ع اِ) داغی است چلیپایی بر ران و گردن ستور. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
خراش
لغتنامه دهخدا
خراش . [ خ ِ ] (ع اِ) داغی است مرشتر را که دراز باشد. || کلب خراش ؛ سگ برانگیخته شده برای جنگ با سگ دیگر. (از منتهی الارب ).
-
نارالوسم
لغتنامه دهخدا
نارالوسم . [ رُل ْ وَ ] (ع اِ مرکب ) مجازاً به داغی گویند که اعراب بدان شتران خود را علامت مینهادند. چون از مردی برای استخبار از شتر وی پرسند مانارک ؟ یعنی علامت شتر تو چیست و آن را چه داغی نهاده ای . رجوع به صبح الاعشی ج 1 ص 410 بلوغ الارب ج 2 ص 163...
-
مثفاة
لغتنامه دهخدا
مثفاة. [ م ِ ] (ع اِ) داغی است ستور را که به دیگ پایه ماند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از محیطالمحیط). داغی مر ستور را که به سه پایه ماند.(ناظم الاطباء). || (ص ) زنی که سه شوهر وی یا بیشتر مرده باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). زنی که ش...
-
باقرداغی
لغتنامه دهخدا
باقرداغی . [ق ِ ] (اِخ ) نام قله ای از قلل کوههای سرحدی کردستان .قلل معروف این کوهستان که همه جا درتحت تأثیر فشارهای سنگین آتش فشان سهند و انقلابات ارضی قرارگرفته عبارتند از : کوه سفید. قندیل داغی . باقرداغی و حاج ابراهیم داغی . (از جغرافیای تاریخی ...
-
برقع
لغتنامه دهخدا
برقع. [ ب ُ ق ُ ] (ع اِ) داغی است بر ران مر شتر را بر این صورت 0 0 (منتهی الارب ). داغی که برران شتر نهند. (ناظم الاطباء). ماده بزی که برای دوشیدن شیر بدین نام خوانند و بدین معنی بدون الف و لام آید. (ناظم الاطباء). || (صوت ) صوتی است که بدان ماده بز ...
-
داغ دروش
لغتنامه دهخدا
داغ دروش . [ غ ِ دِ رَو / رُو ] (ترکیب اضافی ) داغ درفش . داغی که با درفش بر اندام پدید آرند. درفش داغ . دروش داغ . داغی که برای امتیاز چهارپایان و ستوران بر اندام آنان پدید آرند بوسیله ٔ درفش گداخته به آتش : بموسمی که ستوران دروش داغ کنندستوروار بر ...