کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
داغی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
داغی
لغتنامه دهخدا
داغی . (اِخ ) (النگ ...) نام محلی در پنج فرسنگی هرات . (حبیب السیر چ خیام ص 310 و 651).
-
داغی
لغتنامه دهخدا
داغی . (اِخ ) دهی است از دهستان تکاب بخش ریوش شهرستان کاشمر. واقع در 27هزارگزی شمال باختری ریوش و 2هزارگزی جنوب مالرو عمومی ریوش . کوهستانی و معتدل و دارای 199 سکنه است ، آب آنجا از قنات و محصول آن غلات و میوه جات و شغل مردم آن زراعت و راه آن مالروست...
-
داغی
لغتنامه دهخدا
داغی . (اِخ ) دهی است از دهستان دربقاضی بخش حومه شهرستان نیشابور. واقع در 10هزارگزی جنوب نیشابور. جلگه و معتدل و دارای 121 سکنه است . آب آنجا از قنات و محصول آنجا غلات و شغل مردم آن زراعت و راه آن مالروست . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
داغی
لغتنامه دهخدا
داغی . (حامص ) صفت داغ . چگونگی و حالت چیز داغ .گرمی . سوزندگی : آب به این داغی برای حمام خوب نیست . || (ص نسبی ) بداغ . داغ شده . نشان شده باآهن تفته . دارای داغ . || کنایه از معیوب است . (آنندراج ). || در ترکیب «آتشین داغی » می نماید که ملتهب از شو...
-
واژههای مشابه
-
لیلی داغی
لغتنامه دهخدا
لیلی داغی . [ ل َ لی ] (اِخ ) دهی از دهستان گاودول بخش مرکزی شهرستان مراغه ، واقع در 15هزارگزی جنوب خاوری مراغه و 8500گزی خاور شوسه ٔ مراغه به میاندوآب . کوهستانی . دارای 176 تن سکنه . آب آن از چشمه . محصول آنجا غلات و نخود. شغل اهالی زراعت و صنایع د...
-
دانه داغی
لغتنامه دهخدا
دانه داغی . [ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) سیاه زخم .
-
داغی شدن
لغتنامه دهخدا
داغی شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) اثر داغ گرفتن بر اندام . در عداد داغداران در آمدن آدمی یا حیوان . || عیب دار شدن . معیوب شدن . || شهرت یافتن . رسوا گشتن . || کهنه شدن و ازاین جهت است که کهنه را داغینه گویند. (آنندراج ).
-
کاظم خان قراچه داغی
لغتنامه دهخدا
کاظم خان قراچه داغی . [ ظِ ن ِ ق َ چ َ ] (اِخ ) در مجمل التواریخ گلستانه آمده است : کاظم خان قراچه داغی از امرای دولت نادریه در ایام نادرشاه در اوائل در سلک صحبت یساولان انتظام داشت بسبب خدمات نمایان که ازو روز بروز به ظهور میرسید و وفور ذهن و حدت ذک...
-
عمر قره داغی
لغتنامه دهخدا
عمر قره داغی . [ ع ُ م َ رِ ق َ رَ ] (اِخ ) (ملا...) وی عالم در نحو و منطق و تفسیر بود. در سال 1213 هَ .ق . در قره داغ متولدشد و به سال 1281 هَ .ق . درگذشت . او راست : 1- شرح الاعراب ، در نحو. 2- شرح رسالةالاَّداب . و حواشیی نیز برحاشیه ٔ عبدالحکیم و...
-
حسن قره چه داغی
لغتنامه دهخدا
حسن قره چه داغی . [ ح َ س َ ن ِ ق َ رَ چ َ ] (اِخ ) رجوع به حسن علیاری شود.
-
واژههای همآوا
-
داقی
لغتنامه دهخدا
داقی . [ داق قی ] (حامص ) حالت و چگونگی داق . کوبندگی .
-
جستوجو در متن
-
داغ کاغذ
لغتنامه دهخدا
داغ کاغذ. [ غ ِ غ َ ] (ترکیب اضافی ) صاحب آنندراج آرد: مخفی نماند که اقسام داغ بسیارست ازآن جمله داغی است که از سنگ میسوزند و داغی است که از آهن میسوزند و داغی است که جوانان عاشق پیشه کاغذ کبود را با لتّه ٔ کرباس فتیله ساخته بدست می سوزند و نزله را م...