کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
داعیه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
داعیة
لغتنامه دهخدا
داعیة. [ ی َ ] (اِخ ) یاقوت آرد: عثمان بن عنبسةبن ابی محمدبن عبداﷲبن یزیدبن معاویةبن ابی سفیان الاموی ، از ساکنان کفر بطنا از اقلیم داعیه است و ابن ابی العجائز آنجا که از ساکنان اموی غوطه نام میبرد ذکر آن کرده است . (معجم البلدان ).
-
داعیة
لغتنامه دهخدا
داعیة. [ ی َ] (ع ص ) تأنیث داعی . || (اِ) خواهش و اراده . ج ، دواعی . (غیاث ). آنچه خواسته شود. آرزو. ج ، داعیات . آنرا گویند که در نفس انسان پدید شود و او رابرای کاری جنبش دهد و بدان کارش بدارد : صد ساله ره است راه وصلت با داعیه ٔ تو نیم گام است . ...
-
داعیه دار
لغتنامه دهخدا
داعیه دار. [ ی َ / ی ِ ] (نف مرکب ) صاحب داعیة. آرزومند. || مدعی .
-
جستوجو در متن
-
داعیات
لغتنامه دهخدا
داعیات . (ع اِ) ج ِ داعیة. رجوع به داعیه شود.
-
بشم
لغتنامه دهخدا
بشم . [ ب َ ش ِ ](ع ص ) ناگوار. (از برهان ) (ناظم الاطباء) (جهانگیری ) (از انجمن آرا) (آنندراج )(از دزی ج 1 ص 90) (سروری ) (فرهنگ نظام ). کسی که دارای بشم بود و تخمه زده . (ناظم الاطباء). تخمه زده . (از اقرب الموارد). الشبع داعیة البشم و البشم داعیة ...
-
لگد بر ابر زدن
لغتنامه دهخدا
لگد بر ابر زدن . [ ل َ گ َ ب َ اَ زَ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از داعیه ٔ رفعت کردن و مردم را به چشم کم دیدن . (آنندراج ).
-
باعثة
لغتنامه دهخدا
باعثة. [ ع ِ ث َ ] (ع اِ) مؤنث باعث ، رجوع به باعث شود : چه کلی داعیه ٔ همت و باعثه ٔ ضمیر بر آن مقصورست . (جهانگشای جوینی ).
-
خلیعالعذاری
لغتنامه دهخدا
خلیعالعذاری . [خ َ عُل ع ِ ] (حامص مرکب ) حالت خلیعالعذار : و طبع بهیمی را که داعیه ٔ بی خویشتنی و مهیج خلیعالعذاری است از خود دور می گرداند. (سندبادنامه ص 54).
-
کباده کشیدن
لغتنامه دهخدا
کباده کشیدن . [ ک َب ْ با دَ / دِ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) ورزش کردن با کباده که از آلات ورزش زورخانه است . || در تهیه و تدارک رتبه و درجه ٔ بالاتر بودن . (ناظم الاطباء).- کباده ٔ وزارت کشیدن ؛ داعیه ٔ وزارت داشتن . مدعی استحقاق وزارت بودن . (یاددا...
-
کباده کش
لغتنامه دهخدا
کباده کش . [ ک َب ْ با دَ / دِ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) آنکه کباده کشد. آنکه کباده را که آلت آهنین است بالای سر از جانبی به جانب دیگر به حرکت آرد نیرومند شدن عضلات را. || مجازاً جویای نام و مقام . طالب و خواستار درجه و مقام . آنکه داعیه ٔ بدست آوردن مق...
-
مدعاة
لغتنامه دهخدا
مدعاة. [ م َ ] (ع مص ) به طعام خواندن . (منتهی الارب ). به دعوت خواندن . (تاج المصادر بیهقی ). دعوت کردن از کسی به صرف غذا. (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). دعوة. (اقرب الموارد). || (اِ) میهمانی . (مهذب الاسماء). دعوت به طعام و شراب . (از متن اللغة)...
-
امامقلی خان
لغتنامه دهخدا
امامقلی خان . [ اِ ق ُ ] (اِخ ) (زنگنه ) پسر محمد رحیم بیک ، از بزرگان ایل زنگنه بود و داعیه ٔ حکومت و ریاست داشت . سرانجام بوسیله ٔ مهرعلیخان از سرداران شاهرخ شاه افشار نواده ٔ نادرشاه دستگیر و بوسیله ٔ مرتضی قلیخان کوسه ٔ احمدلو کور گردید. رجوع به ...
-
بایسنقر
لغتنامه دهخدا
بایسنقر. [ س ُ ق ُ ] (اِخ ) غیاث الدین . فرزند سلطان محمودمیرزا حکمران بخارا که پس از فوت پدرش سلطان محمود (در ربیع الاخر سال 900 هَ . ق .) از بخارا به سمرقند آمد و بجای پدر بنشست و با سلطان محمودخان پسر یونس خان که داعیه ٔ تسخیر ماوراءالنهر را داشت ...
-
کرار
لغتنامه دهخدا
کرار. [ ک َرْ را ] (ع ص ) برگردنده . (منتهی الارب ). بازگردنده . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || بازگرداننده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || حمله کننده . (منتهی الارب ). بتکرار حمله برنده . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) : داعیه ای که هر یارب که او در صمیم ...