کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
داروی ویژه یا اختصاصی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
داروی تفنگ
لغتنامه دهخدا
داروی تفنگ . [ ی ِ ت ُ ف َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) باروت . رجوع به باروت شود.
-
داروی جراح
لغتنامه دهخدا
داروی جراح . [ ی ِ ج َرْ را ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) داروی بیهوشی . (غیاث ).
-
جستوجو در متن
-
تکول
لغتنامه دهخدا
تکول . [ ت َ ] (اِ) تکوک . یعنی صراحی بشکل جانوران ، ویژه بشکل شیر که از طلا و نقره و یا از گل سازند و با آن شراب خورند. (ناظم الاطباء).
-
توتم
لغتنامه دهخدا
توتم . [ ت ُ ت ِ ] (اِ) این کلمه مأخوذ از زبان قبایل سرخ پوست است و این قبائل ابتدائی ، حیوانی را همچون نیاکان اولیه یا خدای اختصاصی قبیله ٔ خود مورد توجه قرار میدهند و آنرا توتم قبیله ٔ خود خوانند. (از لاروس ). رجوع به توتمیسم شود.
-
اینجو
لغتنامه دهخدا
اینجو. (مغولی ترکی ، اِ) اینچو. اینچوی . زمین خالصه (ایلخانان مغول ). (فرهنگ فارسی معین ).اینجو یا انجو لغت مغولی است بمعنی ملک خاص یا املاک اختصاصی سلطان ، و بعدها به معنی صاحب «دیوان انجو» و باصطلاح ضابط املاک پادشاه شده و خلاصه بر هر کسی که خاص پا...
-
فارغ التحصیل
لغتنامه دهخدا
فارغ التحصیل . [ رِ غُت ْ ت َ ] (از ع ، ص مرکب ) آنکه از تحصیل درسی یا رشته ای فراغت یافته و آن را به پایان رسانده باشد. این معنی ویژه ٔ فارسی امروز است . در تداول امروز عرب خِرّیج گویند.
-
بزیذج
لغتنامه دهخدا
بزیذج . [ ب َ ذَ ] (معرب ، ص ) بزیدج . اصلاً فارسی پهلوی است از فژیذک یا ویژیدک بمعنی مختار و برگزیده . و کلمه ٔ ویژه نیز از همین ریشه است . (از حاشیه ٔ جلال همائی بر التفهیم ص 318).
-
اصفهبدی
لغتنامه دهخدا
اصفهبدی . [ اِ ف َ ب َ / ب ُ ] (ص نسبی ) منسوب به اصفهبد. || (حامص مرکب ) درجه و مقامی که ویژه ٔ اصفهبد یا اسپهبد و سپهبد بود. رجوع به اصفهبد و اسپهبد شود : اصفهبدی ناحیت شهریار بر خال خویش تقریر کرد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 229). و رجوع به اسپهبدی شو...
-
تخت دار
لغتنامه دهخدا
تخت دار. [ ت َ ] (اِ مرکب ) جامه ٔ سیاه و سفید را گویند. (برهان ) (فرهنگ جهانگیری ) (فرهنگ رشیدی ) (انجمن آرا) (آنندراج ). جامه ٔ سیاه و سفید که پادشاهان ایران ویژه دارا بر روی تخت خود می گسترانید. (ناظم الاطباء). || جامه ٔ خواب را نیز گفته اند و معر...
-
افعال مقاربه
لغتنامه دهخدا
افعال مقاربه . [ اَ ل ِ م ُ رَ /رِ ب َ / ب ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) افعالی را گویند که بر نزدیک بودن حصول خبر برای مبتدا به رجا یا حصول و یا شروع دلالت دارند مانند: کاد، قرب ، و جز آن . (از تعریفات جرجانی ). ولی این افعال را از آن جهت که بسان افع...
-
تکاثف
لغتنامه دهخدا
تکاثف . [ ت َ ث ُ ] (ع مص ) کثیف شدن . ضد لطیف شدن . (زوزنی ). برهم نشستن و سطبر شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). سطبر و غلیظ شدن و برهم نشستن . (آنندراج ) (از غیاث اللغات ). هنگفتی و ستبری و غلظت . (ناظم الاطباء). درهمی . انبوه...
-
زخمة
لغتنامه دهخدا
زخمة. [ زَ خ َ م َ ] (ع اِ)گندیدگی گوشت : فیه زخمة؛ یعنی در آن گندیدگی هست و این مخصوص به گوشت ددان است . (از محیطالمحیط) (از اقرب الموارد) (از ترجمه ٔ قاموس ). برخی زخمه را خاص گوشت درندگان دانند و گویند گندیدگی گوشت پرندگان را زَهَمة خوانند. زخمه ب...
-
مذق
لغتنامه دهخدا
مذق . [ م َ ] (ع مص ) مخلوط کردن . آمیختن . می یا شیر به آب آمیختن . (تاج المصادر بیهقی ). آب آمیختن شیر را. (از منتهی الارب ). ممزوج و مخلوط کردن شیر یا شراب را با آب به نحوی که آب آن بیشتر باشد. (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). || دوستی ویژه ناداش...
-
زاب
لغتنامه دهخدا
زاب . (اِخ ) شهری است به اندلس یا روستائی است ازآن . (منتهی الارب ). و در قاموس الاعلام آمده است : خطه ای است در قسمت جنوبی جزائر ایالت قسطنطنیه ، یعنی سلسله جبال اطلس در جنوب [ بلدالجرید ] . این خطه در دورانهای گذشته یکی از مساکن اختصاصی قبائل بربر ...