کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دارمی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دارمی
لغتنامه دهخدا
دارمی . [ رِ ] (اِخ ) احمدبن سعیدبن نصربن سلیمان سرخسی درنیشابور بجهان آمد. فقیه مشهور و محدث نامداری بود. در سفرهای خود از نصربن شمیل و علی بن حسین بن واقد و دیگر اکابر استماع حدیث کرده و دربغداد بروایت آن اشتغال ورزیده است . و در پایان عمربه نیشابو...
-
دارمی
لغتنامه دهخدا
دارمی . [ رِ ] (اِخ ) احمدبن محمد، ابوالعباس دارمی مشهور به نامی ، شاعر، ادیب و لغوی معروف معاصر متنبی و مقرب درگاه سیف الدوله ٔ حمدانی بود. وفات او را در سال 399 هَ . ق . نوشته اند. بجز دیوان شعر کتابی در قوافی دارد. (از ریحانة الادب ج 4).
-
دارمی
لغتنامه دهخدا
دارمی . [ رِ ] (اِخ ) ربیعةبن عامر معروف به مسکین دارمی از بزرگترین شعرای عهد اموی و از یاران معاویةبن ابی سفیان بود. با فرزدق شاعر نامدار مباحثاتی داشت . ابن خلکان از او داستان کند که : وقتی تاجری مقداری کثیر روسری (معجر) زنانه ٔ سیاه به مدینه آورد ...
-
دارمی
لغتنامه دهخدا
دارمی . [ رِ ] (اِخ ) عبداﷲبن عبدالرحمن بن فضل بن بهرام (یا مهران )بن عبدالصمد. متولد سمرقند و ساکن آن شهر بود. او را از بزرگان حدیث میشمارند. کتابهای او عبارتند از: 1- التفسیر. 2- الجامع الصحیح یا سنن دارمی یا المسند. درگذشت دارمی به سال 255 هَ . ق ...
-
دارمی
لغتنامه دهخدا
دارمی . [ رِ ] (اِخ ) محمدبن عبدالواحد تمیمی از خاندان بنی تمیم بوده و در بغداد میزیسته است . القائم بالله خلیفه ٔ عباسی او را بسفارت نزد امیر افریقا فرستاد. او که طبع شعری داشت مدتی نزد مأمون بن ذوالنون اقامت کرد و تا سال 455 هَ . ق . که پایان زندگ...
-
دارمی
لغتنامه دهخدا
دارمی . [ رِ ](اِخ ) عبدالرحمن بن خلف بن عساکر از اطبای قرن پنجم هجری و از دانشمندان معروف علم هندسه بوده است . درگذشت او را در کتابی ضبط نکرده اند. (ریحانة الادب ج 2).
-
واژههای مشابه
-
دست دارمی
لغتنامه دهخدا
دست دارمی . [ دَ رَ ] (اِ مرکب ) دست آرمی . دستارمی . حق ریشه . حق اعیانی در زمین زراعی . نوعی تملک است در نواحی شمال ایران (مازندران و غیره ) بدین سان که کسی زمین را از دیگری میگیرد و در آن باغ یا آبادی دیگر احداث می کند و حق الارض به مالک اصلی میپر...
-
عمار دارمی
لغتنامه دهخدا
عماردارمی . [ ع َم ْ ما رِ رِ ] (اِخ ) تمیمی . وی مردی جاهلی و از بنی مالک بن حنظلة و در شقاوت و نگون بختی مثل بود و سببش این بود که چون «ملک عمروبن هند» به انتقام خون برادرش «سعدبن هند» با بنی تمیم جنگید، بر برخی از زنان و کودکان آنها دست یافت و آنا...
-
مسکین دارمی
لغتنامه دهخدا
مسکین دارمی . [ م ِ ن ِ رِ ] (اِخ ) ربیعةبن عامر. رجوع به دارمی شود.
-
خداش دارمی
لغتنامه دهخدا
خداش دارمی . [ خ ِ ] (اِخ ) ذهبی در میزان الاعتدال او را به این نام آورده . ولی عسقلانی در لسان المیزان می گوید: او غیر منسوب است ، یعنی منسوب به «دارمی » نیست . ذهبی به انس گفت : مرا حدیثی گو. پس انس ، حدیثی را که ابن عساکر در سباعیات برای او از طری...
-
جستوجو در متن
-
دستارمی
لغتنامه دهخدا
دستارمی . [ دَ رَ ] (اِ مرکب ) دست دارمی . نوعی تملک . رجوع به دست دارمی شود.
-
اسامة
لغتنامه دهخدا
اسامة. [ اُ م َ ] (اِخ ) دارمی . رجوع به اسامةبن مالک شود.
-
عمار براجمی
لغتنامه دهخدا
عمار براجمی . [ ع َم ْ ما رِ ب َ ج ِ ] (اِخ ) دارمی تمیمی . از بنی مالک بن حنظلة و جاهلی بود و در شقاوت بدو مثل زنند. رجوع به عمار دارمی شود.