کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دارة موضوع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دارة موضوع
لغتنامه دهخدا
دارة موضوع . [ رَ ت ُ ] (اِخ ) نام موضعی است . (معجم البلدان ).
-
واژههای مشابه
-
داره
لغتنامه دهخدا
داره . [ رَ / رِ ] (اِ) وظیفه و راتب . (برهان ). || مخفف دائره . (برهان ).
-
داره
لغتنامه دهخدا
داره . [ رِ ] (اِخ ) موافق نوشته ٔ موسی خورنی مورخ ارمنی اسم نهمین پادشاه اشکانی یعنی همان کسی است که ما بعنوان بلاش اول میشناسیم . رجوع به ایران باستان ج 3 ص 3613 شود و ظاهراً این کلمه صورتی از واژه «دارا» است که در پارسی امروز داریوش میگوییم . (ایر...
-
نگه داره
لغتنامه دهخدا
نگه داره . [ ن ِ گ َه ْ رَ / رِ ] (نف مرکب ) مخفف نگاه دارنده و نگه دارنده . (برهان قاطع) (آنندراج ). حافظ. مستحفظ. (ناظم الاطباء). به این معنی نگه دار مستعمل است . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ).
-
دارة بحتر
لغتنامه دهخدا
دارةبحتر. [ رَ ت ُ ب ُ ت ُ ] (اِخ ) موضعی است در وسط اجاء که یکی از دو کوه طی باشد. (معجم البلدان ).
-
داره کره
لغتنامه دهخدا
داره کره . [ رِ ک ُرْ رِ ] (اِخ ) دهی از دهستان ای تیوند بخش دلفان شهرستان خرم آباد، در 23هزارگزی شمال خاوری نورآباد و 15هزارگزی خاور راه شوسه خرم آباد به کرمانشاه ، کوهستانی ، سردسیر و مالاریائی ، دارای 120 تن سکنه است . آب آن از چشمه ها، محصول آنجا...
-
دارة اجد
لغتنامه دهخدا
دارة اجد. [ رَ ت ُاُ ج ُ ] (اِخ ) یاقوت نویسد: ابن سکیت از آن نام برده است و من شاهدی برای آن نیافتم . (معجم البلدان ).
-
دارة اهوی
لغتنامه دهخدا
دارة اهوی . [ رَ ت ُ اَهَْ وا ] (اِخ ) از ارض هجر است . (معجم البلدان ).
-
دارة باسل
لغتنامه دهخدا
دارة باسل . [ رَ ت ُ س ِ ] (اِخ ) ابن سکیت از آن نام برده است . یاقوت گوید گمان میکنم صحیح آن دارةماسل باشد که پس از این گفته میشود. (معجم البلدان ).
-
دارة بدوتین
لغتنامه دهخدا
دارة بدوتین . [ رَ ت ُ ب َدْ وَ ت َ ] (اِخ ) موضعی است از آن ربیعةبن عقیل . و بدوتین یا بدوتان دوپشته است و در وسط آن دو آبی جاری است . (معجم البلدان ).
-
دارة تیل
لغتنامه دهخدا
دارة تیل . [ رَ ت ُ ت َ ] (اِخ ) از دارات عرب است . تیل کوه سرخی است در دیار بنی عامر و دارةتیل منسوب به آن است . (معجم البلدان ).
-
دارة جدی
لغتنامه دهخدا
دارة جدی . [ رَ ت ُ ج ُدْ دَ ] (اِخ ) نام موضعی است وافوه (شاعر عرب ) از آن نام برده . (معجم البلدان ).
-
دارة جلجل
لغتنامه دهخدا
دارة جلجل . [ رَ ت ُ ج ُ ج ُ ] (اِخ ) ابن درید در کتاب «البنین و البنات »آرد: دارةجلجل میان شعبی و حسلات و وادی المیاه و بردان قرار دارد... (معجم البلدان ). در قصیده ٔ معروف امروءالقیس از این مکان نام برده شده است : الارب ّ یوم لک مِنهن صالح و لاسیّم...
-
دارة جودات
لغتنامه دهخدا
دارة جودات . [ رَ ت ُ ج َ ] (اِخ ) شاعری بنام جمیع از آن نام برده است . (معجم البلدان ).