کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
داربست 2 پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
داربس
لغتنامه دهخدا
داربس . [ب َ ] (اِخ ) نام دهی در فارس . رجوع به داربست شود.
-
دجران
لغتنامه دهخدا
دجران . [ دِ ] (ع اِ) چوب منصوب وادیج . (آنندراج ). الخشب المنصوب فی الارض للتعریش . (منتهی الارب ). داربست چفته بندی .
-
رزدار
لغتنامه دهخدا
رزدار. [ رَ ] (نف مرکب ) دارنده ٔ رز. نگهدارنده ٔ رز. || (اِ مرکب ) داربست یا چوبی که زیر درخت مو زنند تا روی آن قرار گیرد : بنگرید آن رز و آن پایک رزداران درهم افکنده چوماران زبر ماران .منوچهری (آنندراج ).
-
باردو
لغتنامه دهخدا
باردو. [ رِ ] (اِ) چوبی را گویندکه در زیر درخت میوه دار گذارند تا از سنگینی میوه نکشند. (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ). چوبی که در زیر درخت میوه دار برپا دارند تا بر آن تکیه کرده و نشکند. (ناظم الاطباء). دِعْمه . (السامی فی الاسامی ) (منتهی الارب )....
-
خواره
لغتنامه دهخدا
خواره . [ خ ُ رَ / رِ ] (اِ) طعامی که مقوی بدن باشد. (ناظم الاطباء) : چو قرصه ٔ جو و سرکه نمیرسد بمسیح کجا رسد بحواری خواره و حلوا؟ خاقانی .همکاسگی ّ ذره بس فخر نیست او راکز خور خواره آمد وز ماه نو حلالش .خاقانی .|| دستور. رسم . قاعده . قانون . || قا...
-
اطار
لغتنامه دهخدا
اطار. [ اِ ] (ع اِ) اطار چیزی ؛ هر آنچه آنرا احاطه کند. گرداگرد چیزی ،گویند: بنوفلان اِطار لبنی فلان ؛ هرگاه در گرداگرد آنان نزول کنند. (از اقرب الموارد). هرچه محیط چیزی باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || کناره ٔ لب زبرین که حایل است ...
-
تارم
لغتنامه دهخدا
تارم . [ رَ / رُ ] (اِ) معرب آن طارم . خانه ٔ چوبین چون خرگاه و سراپرده . (انجمن آرا) (آنندراج ). خانه ٔ چوبین که بر زمین یا بالای عمارتی سازند. (فرهنگ نظام ) : بنشان به تارم اندر مر ترک خویش رابا چنگ سغدیانه و با پالغ و کدو. عماره .ای بسا بادگیر و ت...
-
خوازه
لغتنامه دهخدا
خوازه . [ خوا /خا زَ / زِ ] (اِ) خواهش . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) (فرهنگ جهانگیری ) (انجمن آرای ناصری ). || آفرین . (ناظم الاطباء) (برهان قاطع). || نیایش . تحسین . ستایش . تعریف . (ناظم الاطباء). || هر نوع چوب بندی خواه برای آیین بندی باشد و یا بر...
-
خرپشته
لغتنامه دهخدا
خرپشته . [ خ َ پ ُ ت َ / ت ِ ] (اِ مرکب ) پشته ٔ بزرگ دراز ناهموار که میان آن بلند و دو طرف آن نشیب باشد. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) (از انجمن آرای ناصری ) (از آنندراج ). پشته ٔ کلان . (غیاث اللغات ). هر منشور مثلث القاعده ای که روی یکی از وجوه خود ...
-
خو
لغتنامه دهخدا
خو. [ خ َ / خُو ] (اِ) چوب بنائی باشد که بنایان و کتابه نویسان و نقاشان در درون و بیرون عمارت ترتیب دهند و بر بالای آن رفته کار کنند. (برهان قاطع) (از ناظم الاطباء) (از فرهنگ جهانگیری ) (آنندراج ) (از انجمن آرای ناصری ). خَرَه که از بهر نگارگر و گلیگ...
-
بست
لغتنامه دهخدا
بست . [ ب َ ] (اِ) سد. (برهان ) (هفت قلزم ). بند و سد. (ناظم الاطباء). || (مص مرخم ) بستن . سد نمودن . (انجمن آرا) (آنندراج ). بستن و سد کردن . (فرهنگ نظام ) : و حصارها بر آمل و ساری بست فرمود و بکهستانها قلعه ها ساخت . (تاریخ طبرستان ).هم از بامدادا...