کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دارا شدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
گنج دارا
لغتنامه دهخدا
گنج دارا. [ گ َ ج ِ ] (اِخ ) گنج منسوب به دارا : گنجی است خداوند را به یمگان صد بار فزون تر ز گنج دارا.ناصرخسرو (دیوان ص 33).
-
دجله ٔ دارا
لغتنامه دهخدا
دجله ٔ دارا. [ دِ ل َ ی ِ ] (اِخ ) موضعی که بروزگار ساسانیان و اوایل اسلام سرحد روم و دیار اسلام واقع بوده است به حدود شمالی عراق عرب امروزی . (عیون الانباء ج 1 ص 77).
-
دارا بودن
لغتنامه دهخدا
دارا بودن . [ دَ ] (مص مرکب ) مالک بودن . واجد بودن . رجوع به دارا شود.
-
دارا وشا
لغتنامه دهخدا
دارا وشا. [ وَ ] (اِخ ) خرابه ها نزدیک اندرکاش در شمال مهاباد واقع شده و اهالی این قسمت را شهر ویران مینامند و محتمل است یکی از شهرهای مدی باشد که بطلمیوس از آن ذکری کرده و آن را دارا وشا میخواندو نویسنده ٔ معروف رولن سن به اسم دارایاس که در تاریخ آم...
-
دارا و بت زرین
لغتنامه دهخدا
دارا و بت زرین . [ وُ ب ُ ت ِ زَرْ ری ] (اِخ ) نام کتابی از ایرانیان قدیم بوده که به عربی ترجمه شده است و ابن الندیم در ص 424 فهرست خویش آن را بنام «دارا و الصنم الذهبی » یاد کرده است .
-
جستوجو در متن
-
مالک شدن
لغتنامه دهخدا
مالک شدن . [ ل ِ ش ُ دَ] (مص مرکب ) دارا شدن و به تصرف درآوردن و ضبط کردن . (ناظم الاطباء). صاحب چیزی شدن . خداوند چیزی شدن .
-
روانی دادن
لغتنامه دهخدا
روانی دادن . [ رَ دَ ] (مص مرکب ) فرستادن . ارسال کردن . (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس ). || سبب رایج شدن . (ناظم الاطباء). || سبب شدن آنکه چیزی بها و قیمت خود را دارا شود. || سبب اجرای حکم شدن . (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس ).
-
تملک
لغتنامه دهخدا
تملک . [ ت َ م َل ْ ل ُ ] (ع مص ) پادشاه شدن . (تاج المصادر بیهقی ). پادشاه شدن بر قوم و در اللسان : تملکه ُ؛ ای ملکه قهراً. (از اقرب الموارد). || خداوند شدن . (تاج المصادر بیهقی ). خداوند چیزی شدن . (آنندراج ). به قهر ملک گردانیدن چیزی را. (منتهی ال...
-
صافی گشتن
لغتنامه دهخدا
صافی گشتن . [ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) پاکیزه شدن . روشن شدن . شفاف شدن : روز خوش گشت و هواصافی و گیتی خرم آبها جاری و می روشن و دلها بی غم . فرخی .نماز شامگاهی گشت صافی ز روی آسمان ابر معکن . منوچهری .|| مسخر شدن . مسلم شدن : اسکندر رومی که ذوالقرنین ب...
-
بهم بستن
لغتنامه دهخدا
بهم بستن . [ ب ِ هََ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) بهم بستن دو چیز یا زیاده از آن . (آنندراج ). || دارا شدن . بهم زدن مالی . سرمایه بهم بستن : پول و پله ای بهم بست . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
نونوار
لغتنامه دهخدا
نونوار. [ ن َ / نُو ن َ] (ص مرکب ) در تداول ، کسی که تهیدست بوده و سر و وضعی درست نداشته و بسبب اتفاقی یا انعام و بخشش کسی به نوائی رسیده و سر و وضع خود را تغییر داده و زندگیش را سامان بخشیده . (از فرهنگ عامیانه ٔ جمال زاده ).- نونوار شدن ؛ پس از آن...
-
جزیت دادن
لغتنامه دهخدا
جزیت دادن . [ ج ِزْ ی َ دَ ] (مص مرکب ) جزیه دادن . خراج زمین دادن . خراج سرانه دادن ذمی : چه باید رصدگاه دارا شدن به جزیت دهی آشکارا شدن . نظامی .شاه رومی قبای چینی تاج جزیتش داده چین و روم خراج . نظامی .بده جزیت از ماببر کینه راقلم درمکش رسم دیرینه...
-
احراز
لغتنامه دهخدا
احراز. [ اِ ] (ع مص ) فراهم آوردن . جمع کردن . || در حِرز کردن . (تاج المصادر). جائی استوار کردن . || جای دادن . (منتهی الارب ). || بازداشتن . (منتهی الارب ). || احراز مکان کسی را؛ پناه دادن جای او را. || پاکدامنی . || گرفتن . (منتهی الارب ).- اِحراز...
-
بهم رسانیدن
لغتنامه دهخدا
بهم رسانیدن . [ ب ِ هََ رَ / رِ دَ ] (مص مرکب ) بدست آوردن و حاصل نمودن . (آنندراج ). بدست آوردن و میسر کردن . (ناظم الاطباء). بدست آوردن چیزی . دارا شدن آن . (فرهنگ فارسی معین ). || شخصی یا چیزی را بشخص یا چیز دیگر رسانیدن . || گرد کردن . فراهم آورد...