کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دارالعلم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دارالعلم
لغتنامه دهخدا
دارالعلم . [ رُل ْ ع ِ ] (ع اِ مرکب ) آموزشگاه .|| لقب شهرهایی که در آنها حوزه علمیه بوده است مانند قم ، نجف ، اصفهان و...
-
جستوجو در متن
-
طنطاوی
لغتنامه دهخدا
طنطاوی . [ طَ وی ی ] (اِخ ) (الشیخ ...) جوهری . از نویسندگان و شعرای نیکوسخن این عصر و از استادان مدرسه ٔ دارالعلم قاهره و متولد بسال 1287 هَ . ق . و صاحب تصانیف بسیار است . (معجم المطبوعات ج 2 ستون 1243).
-
ابراهیم جونپوری
لغتنامه دهخدا
ابراهیم جونپوری . [ اِ م ِ ؟ ] (اِخ ) شمس الدین ابراهیم شاه شرقی بن مبارکشاه ، سومین پادشاه سلسله ٔ جونپوری به هندوستان . او حامی علم و ادب بوده و در توسعه و ترقی امر زراعت نیز کوشیده است (803 -844 هَ .ق .). از ایران و افغانستان و نواحی مختلف هند علم...
-
ماهانی
لغتنامه دهخدا
ماهانی . (اِخ ) محمدبن عیسی مکنی به ابوعبداﷲ از علمای حساب و مهندسان نامی است که در دارالعلم بغداد می زیسته و در ریاضیات عالی و نجوم براعتی بکمال داشته است . کتاب در عرض کواکب سیاره و کتاب در نسبت و کتاب در 16 شکل مقاله اولی اقلیدس و اصلاح کتاب اکرما...
-
حبوبی
لغتنامه دهخدا
حبوبی . [ ح َ بو ب َ ] (اِخ ) سید محمدسعید پسر محمود معروف به حبوبی حسینی . خاندان حبوبی از خانواده های معروف نجف است و خود را از فرزندان حسین بن علی (ع ) میدانند. مولد وی نجف ، وفات او نیز همانجا در شعبان سال 1333 هَ . ق . بوده است ، اخلاق و ریاضی ر...
-
تخلید
لغتنامه دهخدا
تخلید. [ ت َ ] (ع مص ) جاویدان کردن . (تاج المصادر بیهقی ). جاودانه کردن . (دهار). جاوید کردن . (زمخشری ). همیشه داشتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). جاودانه کردن خدای تعالی کسی را. (اقرب الموارد) (از المنجد): خلد اﷲ تعالی فلاناً؛ جعله خ...
-
صفا
لغتنامه دهخدا
صفا. [ ص َ ] (اِخ ) نام وی میرزا ابراهیم و از اعاظم اهالی دارالعلم شیراز و از سلسله ٔ سادات دشتکی و به وفور ذهن و جودت طبع ممتاز و از فرزندان غیاث الدین منصور و علو نسب وی در آن دیارمشهور... و حریفی شوخ طبع و خندان و ظریفی حریف و نکته دان بود، بصحبت ...
-
نظامیه
لغتنامه دهخدا
نظامیه . [ ن ِ می ی َ / ی ِ ] (اِخ ) نام مدارسی است که به امر خواجه نظام الملک وزیر دانشمند و مقتدر دولت سلجوقیان ، در قرن پنجم هجری قمری ، در ولایات مهم قلمرو سلجوقی تأسیس شد، و ظاهراً نظامیه ها نخستین مدارسی بوده است که برای طلاب و دانشجویان آنها ...
-
فوستل دو کولانژ
لغتنامه دهخدا
فوستل دو کولانژ. [ ت ِ دُ ] (اِخ ) نوما - دنی . از مورخان فرانسوی است که کتابی درباره ٔ تمدن قدیم نگاشته است . وی ازجمله ٔ پیروان شیوه ٔ تاریخ نویسی دقیق و تحقیقی است . معتقد بود که مورخ باید آنچه را از مدارک موجود آشکارا میتوان دریافت اقتباس کند و ا...
-
جبرائیل
لغتنامه دهخدا
جبرائیل . [ ج ِ ] (اِخ ) ابن عبیداﷲ یا عبداﷲبن بختیشوع بن جبرائیل یکی دیگر از طبیبان عالیقدر خاندان بختیشوع است . پدر وی از متصوفان بودو وقتی المقتدر بخلافت رسید او را از خاصان درگاه خود ساخت و مدتی در این سمت بود سپس درگذشت و پسر خود جبرائیل و دختری...
-
لطفعلی بیک
لغتنامه دهخدا
لطفعلی بیک . [ ل ُ ع َ ب ِ ] (اِخ ) (حاج ...) آذر بیگدلی شاملو. برادرزاده ٔ ولی محمدخان ، متخلص به سرور مستوفی و نویسنده ٔ عادلشاه افشار، معاصر زندیه است و تذکره ای به نام کریمخان زند موسوم به آتشکده نوشته و یوسف زلیخائی نیز به نظم آورده و صاحب دیوان...
-
اسکندرانی
لغتنامه دهخدا
اسکندرانی . [ اِ ک َ دَ ] (ص نسبی ، اِ) منسوب به اسکندریه . (سمعانی ). || نوعی پارچه بوده است که شاید از آن کفن نیز می کرده اند : اگر اسکندری دنیای فانی کند بر تو کفن اسکندرانی . عطار (اسرارنامه ).از وی [ بدرالدین بن نورالدین البروی ] شنیدم که وقتی ب...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ](اِخ ) ابن علی بن خیران الکاتب المصری . مکنی به ابومحمد و ملقب بولی الدوله . یاقوت گوید: او پس از وفات پدرش علی بجای او بمصر صاحب دیوان انشاء شد و پدر وی نیز فاضلی بلیغ بود. لکن احمد در علم و قدر از او درگذشت . احمد متقلد دیوان انشاء ...
-
رباط
لغتنامه دهخدا
رباط. [ رِ ] (ع اِ) کاروانسرا. (ولف )(فرهنگ رازی ص 60). کاروانسرای سرمنزلهای راه . (فرهنگ نظام ). جایی که در کنار راه جهت استراحت و سکنی و منزلگاه قافله و کاروان سازند و مشتمل بر اطاقهای چند و طویله و جز آن باشد. (ناظم الاطباء). مهمانسرای . (منتهی ال...