کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دارات پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دارات
لغتنامه دهخدا
دارات . (اِ) کرّ و فَرّ و شأن وشوکت . دار و گیر. (برهان ) (انجمن آرا) : بدرود که پیش ملکان در صف محشردارات نمودی چو علی در صف صفین . معزی .رجوع به داراب شود.
-
دارات
لغتنامه دهخدا
دارات . (اِخ ) جمع دارة که در عربی به معنی قبیله ، محل ، و زمین وسیع میان کوهستانها، و حلقه و هاله ٔماه است . دارات العرب جاهایی است در شهرهای عرب مانند دارة جلجل و دارة رفرف که تمام آنها در قاموس گرد آورده شده است . (اقرب الموارد). رجوع به دارة شود.
-
دارات
لغتنامه دهخدا
دارات . (اِخ ) قریه ای است در سوریه . (بخش اعلام المنجد).
-
جستوجو در متن
-
دارةالاسواط
لغتنامه دهخدا
دارةالاسواط. [رَ تُل ْ اَ ] (اِخ ) نام جایی است . (معجم البلدان ). رجوع به کلمه ٔ دارة و «دارات العرب » ذیل دارات شود.
-
عویج
لغتنامه دهخدا
عویج . [ ع ُ وَ ] (اِخ ) (دارة...) یکی از دارات است . رجوع به دارةعویج ، و معجم البلدان شود.
-
دارةالرمرم
لغتنامه دهخدا
دارةالرمرم . [ رَ تُرْرِ رِ ] (اِخ ) از دارات عرب است . (معجم البلدان ).
-
دارةالرها
لغتنامه دهخدا
دارةالرها. [ رَ تُرْ رُ ] (اِخ ) از دارات عرب . (معجم البلدان ).
-
دارةالمرورات
لغتنامه دهخدا
دارةالمرورات . [ رَ تُل ْ م َ ] (اِخ ) از دارات عرب است . (معجم البلدان ).
-
داب
لغتنامه دهخدا
داب . (ع اِ) کروفر. (از شرفنامه ٔ منیری ). دارات . شأن و شوکت و خودنمائی . (برهان ) : گر ببینی آنهمه دارات و داب و داروگیرکه به امر شاه و رسم باستان آورده اند.ملا مطهر (از آنندراج )
-
ذات عرش
لغتنامه دهخدا
ذات عرش . [ ت ُ ع َ ] (اِخ ) یکی از صد و ده دارات عرب است . رجوع به کلمه ٔ دور در لغت نامه های عرب شود.
-
ذویب
لغتنامه دهخدا
ذویب . [ ذُ وَ ] (اِخ ) نام یکی از دارات عرب است . || آبی است به نجد بنو دهمان بن نصر را.
-
دارةالسلم
لغتنامه دهخدا
دارةالسلم . [ رَ تُس س َ ل َ ] (اِخ ) در شعری از بکأبن کعب بن عامرفزاری آمده و از دارات عرب است . (معجم البلدان ).
-
دارةالیعضید
لغتنامه دهخدا
دارةالیعضید. [ رَ تُل ْ ی َ ] (اِخ ) جایی است از دارات عرب . یکی از شعرا سروده است : فصیحت من دارةالیعضیدقبل هتاف الطائر الغرید.
-
دارة عوارم
لغتنامه دهخدا
دارة عوارم . [ رَ ت ُ ع َ رِ ] (اِخ )یکی از سه داره ٔ دارات الحمی است . (معجم البلدان ).