کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
داراب کلا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
داراب کلا
لغتنامه دهخدا
داراب کلا. [ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان میان دورود بخش مرکزی شهرستان ساری . پانزده هزارگزی جنوب خاوری ساری . پنج هزارگزی جنوب راه شوسه به بهشهر. دامنه . معتدل مرطوب و مالاریائی دارای 2040 تن سکنه . آب آن از چشمه . محصول آن توتون . سیگار. غلات . پنبه ...
-
واژههای مشابه
-
سراب داراب
لغتنامه دهخدا
سراب داراب . [ س َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بابالی بخش چقلوندی شهرستان خرم آباد واقع در 7 هزارگزی جنوب چقلوندی و 2 هزارگزی باختر راه فرعی چقلوندی به بروجرد. هوای آنجا سرد و دارای 240 تن سکنه است . آب آنجا از چشمه ها تأمین میشود. محصول آنجا غلات ، ...
-
قلعه داراب
لغتنامه دهخدا
قلعه داراب .[ ق َ ع َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ریمله بخش حومه ٔشهرستان خرم آباد مرکز دهستان ، واقع در 18هزارگزی شمال خرم آباد و 9هزارگزی باختر اتومبیل رو خرم آباد به کرمانشاه و در جلگه معتدل و مالاریایی است . سکنه ٔ آن 300 تن ، آب آن از چشمه ها و م...
-
خوره ٔ داراب
لغتنامه دهخدا
خوره ٔ داراب . [ خوَ / خ ُ رَ / رِ ی ِ ] (اِخ ) نام یکی از بخش های فارس قدیم . خره ٔ داراب . رجوع به خره و خوره و تاریخ سیستان ص 26 شود.
-
داراب هرمزدیار
لغتنامه دهخدا
داراب هرمزدیار. [ هَُ دَ ] (اِخ ) یکی از شخصیتهای متأخر زردشتی است . کتابی درباره ٔ بزرگان و موبدان دین زردشت نوشته و آن را «روایات داراب هرمزدیار» نامیده است این کتاب بکوشش خاورشناسی بنام انوالادر بمبئی بچاپ رسیده است . رجوع به مزدیسنا و تأثیرآن د...
-
داراب آباد
لغتنامه دهخدا
داراب آباد. (اِخ ) دهی از بخش ارکواز شهرستان ایلام . 3هزارگزی باختر قلعه دره . کنار راه مالرو ارکواز به ایلام . کوهستانی . معتدل . سکنه 250 تن . آب از سراب اراکواز. محصول آنجا غلات لبنیات است . شغل اهالی زراعت و گله داری . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج...
-
تپه داراب خان
لغتنامه دهخدا
تپه داراب خان . [ ت َپ ْپ َ ] (اِخ ) دهی از دهستان ذهاب بخش سر پل ذهاب شهرستان قصرشیرین است که در شانزده هزارگزی شمال باختری سرپل ذهاب و سه هزارگزی باختر راه فرعی به اویسی و چهار هزارگزی مرز ایران و عراق واقع است ، دشتی گرمسیرو مالاریائی است و 100 تن...
-
شاه داراب جردی
لغتنامه دهخدا
شاه داراب جردی . [ هَِ ج ِ ] (اِخ ) محمد متخلص به شاه . شاعر است و در دوره ٔ صفویه میزیسته . رجوع به دارابجردی شود.
-
قلعه داراب خان
لغتنامه دهخدا
قلعه داراب خان . [ ق َ ع َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ماهیدشت پایین بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان ، واقع در 21هزارگزی شمال باختر رباط به ماهیدشت و 2هزارگزی شمال شرف . موقع جغرافیایی آن دشت و هوای آن سردسیری است . سکنه ٔ آن 650 تن است . آب آن از چاه و ...
-
جستوجو در متن
-
کلا
لغتنامه دهخدا
کلا. [ ک َ ] (پسوند) به پارسی و تبری ، قریه و دیه و محله را نیز گویند. (انجمن آرا) (آنندراج ). در بعض اسامی امکنه ٔ گیلان و مازندران این کلمه به آخر می پیوندد، و شاید در اصل قلعه ٔعربی همین کلمه باشد. مزید مؤخر امکنه چنانکه در: آرد کلا، آزادکلا، اثر...
-
ساری
لغتنامه دهخدا
ساری . (اِخ ) (شهرستان ...) در فرهنگ جغرافیائی ایران آمده : یکی از شهرستانهای مازندران (استان دوم کشور) و خلاصه ٔ مشخصات آن بشرح زیر است : حدود - از طرف شمال به دریای مازندران ، از جنوب به سلسله ٔ جبال البرز (مقسم المیاه بین این شهرستان و شهرستانهای ...