کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دارابگرد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دارابگرد
لغتنامه دهخدا
دارابگرد. [ گ ِ ] (اِخ ) یکی از پنج کوره (شهرستان ) ایالت فارس در قدیم «خشکی فارس را در قدیم پنج کوره گرفته اند چون اردشیرخوره ، واصطخر و دارابجرد و شاپورخوره و قبادخوره و در هر یک چند ولایت و شهر بوده و هست . و حدود آن کورها تا ولایت عراق عجم و خوزس...
-
جستوجو در متن
-
دراب
لغتنامه دهخدا
دراب . [ دَ ] (اِخ ) ابن فارس ، بناکننده ٔ دارابجرد (دارابگرد). (المعرب جوالیقی ص 153). رجوع به دارابجرد و دارابگرد شود.
-
دراب جرد
لغتنامه دهخدا
دراب جرد.[ دَ ج ِ ] (اِخ ) صورتی از دارابجرد، دارابگرد که شهری است به فارس . رجوع به دارابجرد و دارابگرد شود.
-
فاسین
لغتنامه دهخدا
فاسین . (اِخ ) نام امیر چوبانان از توابع دارابگرد در زمان اردشیر پاپکان . رجوع به سبک شناسی بهار ج 1 ص 135 شود.
-
حشو
لغتنامه دهخدا
حشو. [ ] (اِخ ) از نواحی دارابگرد بوده است . رجوع به نزهة القلوب ج 3 ص 139 شود. و نسخه بدل آن حسود آمده است .
-
دراب گرد
لغتنامه دهخدا
دراب گرد. [ دَ گ ِ ] (اِخ ) درابجرد. (المعرب جوالیقی ص 153). رجوع به دارابجرد و دارابگرد شود.
-
رستام
لغتنامه دهخدا
رستام . [ ] (اِخ ) شهرکی است به ناحیت پارس میان دارابگرد و حدود کرمان ، جایی با کشت و برز بسیار و نعمت فراخ . (حدود العالم ).
-
گوپانان
لغتنامه دهخدا
گوپانان . (اِخ ) ناحیه ٔ دارابگرد. (ترجمه ٔ ایران در زمان ساسانیان چ 2 ص 106). اما لفظ گوپانان که کریستنسن آورده و جزء مَحال ّ دارابگرد شمرده است در تاریخ طبری ودر کتاب الخراج قدامةبن جعفر «جوبانان » ضبط شده است . بنابر کتاب اخیر فاصله ٔ این مکان تا ...
-
صطرخ
لغتنامه دهخدا
صطرخ . [ ص ِ طَ ] (اِخ ) مخفف اصطرخ است : چودر کام او دید گردنده چرخ ببخشید دارابگرد و صطرخ . فردوسی .رجوع به استخر شود.
-
دارابجرد
لغتنامه دهخدا
دارابجرد. [ ج ِ ] (اِخ ) (مرغزار دابجرد) مرغزاری کوچک است . طول آن سه فرسنگ در عرض یک فرسنگ .(فارسنامه ٔ ابن بلخی ص 154). رجوع به دارابگرد شود.
-
تنگ رنبه
لغتنامه دهخدا
تنگ رنبه . [ ت َ رَم ْ ب َ ] (اِخ ) ناحیه ای در دارابگرد که قلعه ٔ استوار رنبه در آن واقع است . رجوع به فارسنامه ٔ ابن البلخی چ لیسترانج و نیکلسون ص 131 و 159 شود.
-
ایگ
لغتنامه دهخدا
ایگ . (اِخ ) ایج (دارابگرد) مولد عضدالدین ایجی . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). ولایتی است از ولایات فارس . (برهان ). لغتی در ایج یا ایج معرب آنست که نام محلی است در پارس . (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 131). رجوع به معجم البلدان ذیل کلمه ٔ ایج و نزهة القلوب ص ...
-
داراگرد
لغتنامه دهخدا
داراگرد. [ گ ِ ] (اِخ ) همان دارابگرد است و گرد به معنی شهر است یعنی شهر دارا. (فرهنگ لغت شاهنامه ص 126). «شهری است خرم و آبادان و بسیار خواسته و هوای بد، به ناحیت پارس . و از وی مومیائی خیزد که بهمه ٔ جهان جایی دیگر نبود. و اندر نواحی وی کوههاست از ...
-
خرزاد اردشیر
لغتنامه دهخدا
خرزاد اردشیر. [ خ ُ دِ اَ دِ] (اِخ ) نام مادر بابک پدر اردشیر است بنابر قول یاقوت در معجم البلدان و «پل خرزاد» بدو منسوب است . تاریخ نویسان دیگر نام این زن را «رام بهشت » و «میناه بهشت » قید کرده اند، توضیح آنکه : ظهور اردشیر بابکان در زمانی بود که ش...