کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دارابجرد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دارابجرد
لغتنامه دهخدا
دارابجرد. [ ج ِ ] (اِخ ) (مرغزار دابجرد) مرغزاری کوچک است . طول آن سه فرسنگ در عرض یک فرسنگ .(فارسنامه ٔ ابن بلخی ص 154). رجوع به دارابگرد شود.
-
واژههای مشابه
-
کوره ٔ دارابجرد
لغتنامه دهخدا
کوره ٔ دارابجرد. [ رَ / رِ ی ِ ج ِ ] (اِخ ) یکی ازپنج کوره ٔ ولایت پارس است . این کوره منسوب است به دارای بزرگ پسر بهمن بن اسفندیار. دارابجرد را دارابن بهمن بنا کرده است . شهری مدور چنانکه به پرگار کرده اند و حصاری محکم در میان شهر و خندقی که به آب م...
-
جستوجو در متن
-
دراب
لغتنامه دهخدا
دراب . [ دَ ] (اِخ ) ابن فارس ، بناکننده ٔ دارابجرد (دارابگرد). (المعرب جوالیقی ص 153). رجوع به دارابجرد و دارابگرد شود.
-
دراب جرد
لغتنامه دهخدا
دراب جرد.[ دَ ج ِ ] (اِخ ) صورتی از دارابجرد، دارابگرد که شهری است به فارس . رجوع به دارابجرد و دارابگرد شود.
-
درابی
لغتنامه دهخدا
درابی . [ دَ بی ی ] (ص نسبی ) نسبت به دارابجرد. (المعرب جوالیقی ص 154). رجوع به دارابجرد شود.
-
مص
لغتنامه دهخدا
مص . [ ](اِخ ) از نواحی دارابجرد بوده است . ابن بلخی گوید: حسو و دراکان و مص و رستاق الرستاق ، این جمله از نواحی دارابجرد است . (فارسنامه ٔ ابن بلخی چ اروپا ص 131).
-
دراورد
لغتنامه دهخدا
دراورد. [ دَوَ ] (اِخ ) گویند که آن قریه ای است به خراسان ، و برخی آنرا همان درابجرد (دارابجرد) دانند، و برخی گویند: دراورد، موضعی است در فارس . (از معجم البلدان ).
-
دراب گرد
لغتنامه دهخدا
دراب گرد. [ دَ گ ِ ] (اِخ ) درابجرد. (المعرب جوالیقی ص 153). رجوع به دارابجرد و دارابگرد شود.
-
فنسجان
لغتنامه دهخدا
فنسجان . [ ف َ س َ ] (اِخ ) شهری است در نواحی فارس از کوره ٔ دارابجرد. (معجم البلدان ).
-
خرون
لغتنامه دهخدا
خرون .[ خ َ ] (اِخ ) نام ناحیتی است به دارابجرد و در آنجاجنگی برای خوارج اتفاق افتاد. (از معجم البلدان ).
-
رستاق الرستاق
لغتنامه دهخدا
رستاق الرستاق . [ رُ قُرْ رُ ] (اِخ ) نام ناحیه ای بوده از نواحی دارابجرد فارس . ابن بلخی گوید: حسو و دراکان و مص و رستاق الرستاق ، این جمله از نواحی دارابجرد است و هوای آن گرمسیر است ... (فارسنامه ٔ ابن بلخی ص 131). همو گوید: راه پرگ و تارم ، از شیر...
-
دراکان
لغتنامه دهخدا
دراکان . [ ] (اِخ ) از نواحی دارابجرد بوده است که در فارسنامه ٔ ابن البلخی (ص 131) چنین توصیف شده است : حسو و دراکان و مص و رستاق الرستاق ، این جمله از نواحی دارابجرد است و هوای آن گرمسیر است و درختان خرما باشد و آب روان و دیگر میوه ها باشد. و تنگ رن...
-
دارابگرد
لغتنامه دهخدا
دارابگرد. [ گ ِ ] (اِخ ) یکی از پنج کوره (شهرستان ) ایالت فارس در قدیم «خشکی فارس را در قدیم پنج کوره گرفته اند چون اردشیرخوره ، واصطخر و دارابجرد و شاپورخوره و قبادخوره و در هر یک چند ولایت و شهر بوده و هست . و حدود آن کورها تا ولایت عراق عجم و خوزس...