کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دادگاه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دادگاه
لغتنامه دهخدا
دادگاه . (اِ مرکب ) محکمه . دارالعدل . جای انصاف . (آنندراج ). دادگه . آنجا که بدادمظلومان رسند. آنجا که حق از باطل تمیز دهند و مظلوم از ظالم بیرون آرند. آنجا که حق مظلوم از ظالم ستانند. || در اصطلاح دادگستری ، محکمه و آنجا که قاضی حق از باطل تمیز کن...
-
جستوجو در متن
-
دادگه
لغتنامه دهخدا
دادگه . [ گ َه ْ ] (اِ مرکب ) مخفف دادگاه . رجوع به دادگاه شود.
-
محکمه
لغتنامه دهخدا
محکمه . [ م َ ک َ م َ ] (ع اِ) محکمة. جای حکم کردن قاضی . (غیاث ) (آنندراج ). دیوان خانه . محل قضاوت . سرای قاضی . عدالتخانه . داوری خانه . جای حکم کردن و قضاوت نمودن . (ناظم الاطباء). دادگاه . داورگاه . داورگه . دیوان . محل داوری . دارالقضاء.جای قاض...
-
قابل پژوهش
لغتنامه دهخدا
قابل پژوهش . [ ب ِ ل ِ پ َ هَِ ] (ص مرکب ) (اصطلاح حقوق ) هر حکمی که از دادگاه بخش یا شهرستان صادر شده باشد. احکام وقرارهائی که از محکمه ٔ بدوی (اعم از دادگاه شهرستان و دادگاه بخش ) حضوراً صادر شده باشد در مدت معین قابل پژوهش است . رجوع به قانون آئین...
-
محکومیت
لغتنامه دهخدا
محکومیت . [ م َ می ی َ ] (ع مص جعلی ، اِمص ) مغلوب بودن یا شدن . محکوم شدن شخصی در مناظره یا در دادگاه . رجوع به محکوم و ترکیبات آن شود.
-
بازداشتگاه
لغتنامه دهخدا
بازداشتگاه . (اِ مرکب ) توقیف گاه . (واژه های فرهنگستان ایران ). جائی که متهمان را قبل از محکومیت دادگاه برای انجام محاکمه توقیف میکنند.
-
دادنامه
لغتنامه دهخدا
دادنامه . [ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) ورقه ٔ حکمیه . ورقه ٔ متضمن رأی یا حکم دادگاه .
-
داوری خانه
لغتنامه دهخدا
داوری خانه . [ وَ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) محکمة. (منتهی الارب ). دادگاه . دیوانخانه . جای عدالت . عدلیه .
-
پرتست
لغتنامه دهخدا
پرتست . [ رُ ت ِ ] (مأخوذ از فرانسوی ، اِ) (در اصطلاح بانکی و تجاری ) واخواست . اعتراض . و آن چنانست که اگر مدیون برات و یا سفته ای را که واخواست داشته باشد تا ده روز بعد از انقضای مدت نپرداخت دائن و یا بستانکار بوسیله ٔ دادگاه اعتراض نامه ای به مدی...
-
عدلیه
لغتنامه دهخدا
عدلیه . [ ع َ لی ی َ ] (اِخ ) (وزارت ...) وزارت دادگستری . یکی از چند وزارتخانه ٔ کشور ایران . عدلیه نخستین بار در سال 1275 هَ . ق ، به امر ناصرالدین شاه تأسیس گردید. طرز کار عدلیه چنین بود که شکایات و دعاوی حقوقی را به حکام شرع ارجاع میکردند و حاکم...
-
بیرم
لغتنامه دهخدا
بیرم . [ ب َ رَ ] (اِخ ) نام او مصطفی بک فرزند بیرم تونسی خامس . قاضی دادگاه مختلط در قاهره . او راست تاریخ الازهر. (از معجم المطبوعات ).
-
ژان دکاپادس
لغتنامه دهخدا
ژان دکاپادس . [ دُ دُ ] (اِخ ) نام رئیس دادگاه ژوستی نی ین . وی مردی باهوش و جاه طلب و حریص بود و امپراطور او را گرامی میداشت . و از جهت سؤرفتار خود منفور مردمان بود.
-
جزائی
لغتنامه دهخدا
جزائی . [ ج َ ] (ص نسبی ) منسوب به جَزاء. کیفری . آنچه به کیفر و مجازات نسبت داشته باشد. مقابل حقوقی ، چنانکه گویند دادگاه جزائی و حقوقی یا دعوای جزائی و حقوقی . یا فلان عمل جنبه ٔ جزائی دارد.
-
ریبنترپ
لغتنامه دهخدا
ریبنترپ . [ ب ِ رُ ] (اِخ ) یوآخیم . سیاستمدار آلمانی (1893 - 1946 م .). وزیر امور خارجه ٔ رایش سوم (1938 - 1945 م .). وی در دادگاه نورمبرگ محکوم به مرگ شد. (فرهنگ فارسی معین ).