کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دادویه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دادویه
لغتنامه دهخدا
دادویه . [ وَی ْه ْ / دو ی َ ] (اِخ ) ابن شهریار اصفهانی یکی از ایرانیان ناقل و مترجم از فارسی . (لکلرک ج 1 ص 381).
-
دادویه
لغتنامه دهخدا
دادویه . [ وَی ْه ْ / دو ی َ ] (اِخ ) بروایتی نام یکی از نیاکان ابوالطیب طاهربن حسین بن معصب بن رزیق بن ماهان (یا... رزیق بن اسعدبن دادویه ) است . مؤسس سلسله ٔ طاهریان . (تاریخ سیستان حاشیه ٔ ص 172). کلمه ٔ دادویه مرکب از «داد» است و «اویه » از ادوا...
-
دادویه
لغتنامه دهخدا
دادویه . [ وَی ْه ْ / دو ی َ ] (اِخ ) خواهرزاده ٔ باذان از نوادگان وهرز، آنکه بفرمان انوشروان بحکومت یمن شتافت و فرزندان وی در آن دیار حکومت داشتند و باذان معاصر پیغمبر اکرم بوده و مؤمن بدین پیغمبر اسلام و موحداز جهان انتقال کرده است . و دادویه نیز ...
-
دادویه
لغتنامه دهخدا
دادویه . [ وَی ْه ْ /دو ی َ ] (اِخ ) دادیانه . نام پادشاه موصل بعهد جرجیس پیغمبر و قاتل وی ، آنکه مردم را به پرستش بت خویش افلون نام وامیداشت ، و چون جرجیس با وی بمخالفت برخاست میان او و جرجیس قال و قیل بسرحد تطویل کشید و چندنوبت جرجیس را بدستور وی ت...
-
جستوجو در متن
-
دادیانه
لغتنامه دهخدا
دادیانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِخ ) دادویه . حاکم موصل ، آنکه جرجیس پیغمبر را عذاب کرد و بکشت . رجوع به دادویه شود.
-
اسعد
لغتنامه دهخدا
اسعد. [ اَ ع َ ] (اِخ ) ابن زادان (دادویه ؟). بقولی جد ابوالطیب طاهربن حسین بن مصعب بن زریق بن اسعد است . رجوع بتاریخ سیستان حاشیه ٔ1 ص 172 شود.
-
ویه
لغتنامه دهخدا
ویه . [ وَی ْه ْ / -وی َ ] (پسوند) پسوندی است دال بر معانی ذیل : 1- تصغیر و استعطاف : بالویه . 2- شباهت و مانندگی : سیبویه ، مشکویه . 3- دارندگی ، صاحبی : برزویه ، دادویه . توضیح اینکه محمد قزوینی «ویه » را معادل «و» (واو تصغیر، ترحیم و استعطاف ) دان...
-
داذویه
لغتنامه دهخدا
داذویه . [ وَی ْه ْ / ذو ی َ] (اِخ ) خواهرزاده ٔ باذان که از طرف خسروپرویز حاکم یمن بود. او پس از خسرو بدین اسلام درآمد و عیهله ٔ اسودالعنسی را که دعوی پیغامبری کرده بود بکمک فیروز دیلمی بقتل رسانید. (مجمل التواریخ و القصص ص 172). طبری این شخص را اهل...